نزد عروضیان اجتماع اضمار و طی است پس متفاعلن به اضمار مستفعلن و بطی مفتعلن گردد چنانکه در بعضی از رسائل عروضی عربی دیده شده و در جامعالصنایع و عنوان الشرف نیز چنین تعریف کرده اند. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
نزد عروضیان اجتماع اضمار و طی است پس متفاعلن به اضمار مستفعلن و بطی مفتعلن گردد چنانکه در بعضی از رسائل عروضی عربی دیده شده و در جامعالصنایع و عنوان الشرف نیز چنین تعریف کرده اند. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
جوشن را گویند. و آن سلاحی است برای حفظ بدن که در روز جنگ پوشند. (انجمن آرای ناصری) : به پیش خدنگش چه سندان چه سوسن بپای خلنگش چه اعلی چه اسفل تو گویی که شیداست بر چرخ پویان چو بر خنگ جوشنده پوشیده خنگل. ؟ (از انجمن آرای ناصری). ، قسمی شتر است. (یادداشت بخطمؤلف) : هزار اشتر بختی و خنگلی دو صد اسب تاتاری و چرغلی. اسدی. آن تجمل ز وی جمل نکشد خنگل و بیسراک و الوانه. سوزنی. گر بدان کز طبع من زاید بوی راضی رسد کاروان بر کاروان و خنگلی بر خنگلی حاصل آن دان گر پسند آید ترا اشعار من یکدم از گفتن بیاسایم بود بیحاصلی. سوزنی (دیوان چ شاه حسینی ص 485)
جوشن را گویند. و آن سلاحی است برای حفظ بدن که در روز جنگ پوشند. (انجمن آرای ناصری) : به پیش خدنگش چه سندان چه سوسن بپای خلنگش چه اعلی چه اسفل تو گویی که شیداست بر چرخ پویان چو بر خنگ جوشنده پوشیده خنگل. ؟ (از انجمن آرای ناصری). ، قسمی شتر است. (یادداشت بخطمؤلف) : هزار اشتر بختی و خنگلی دو صد اسب تاتاری و چرغلی. اسدی. آن تجمل ز وی جمل نکشد خنگل و بیسراک و الوانه. سوزنی. گر بدان کز طبع من زاید بوی راضی رسد کاروان بر کاروان و خنگلی بر خنگلی حاصل آن دان گر پسند آید ترا اشعار من یکدم از گفتن بیاسایم بود بیحاصلی. سوزنی (دیوان چ شاه حسینی ص 485)
ده کوچکی است از دهستان چنارود بخش آخورۀ شهرستان فریدن واقع در 20هزارگزی جنوب خاوری اخوره. آب از چشمه، محصول آنجا غلات، شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
ده کوچکی است از دهستان چنارود بخش آخورۀ شهرستان فریدن واقع در 20هزارگزی جنوب خاوری اخوره. آب از چشمه، محصول آنجا غلات، شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)