جدول جو
جدول جو

معنی خزعبله - جستجوی لغت در جدول جو

خزعبله
(خُ زَ بِ لَ)
شگفت. عجب. (منتهی الارب) (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خزعبلات
تصویر خزعبلات
خزعبل، سخن های بیهوده، باطل و خنده دار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خربله
تصویر خربله
چرخ چاه، دولاب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مزبله
تصویر مزبله
جای ریختن خاکروبه و سرگین، شله، شوله، کلجان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خزعبل
تصویر خزعبل
سخن های بیهوده، باطل و خنده دار
فرهنگ فارسی عمید
بی تربیت. (دزی ج 1 ص 98) ، فقر تمام. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مَ بِ لَ)
جاهای سرگین انداختن. (غیاث). جاهای نجاست و جاهای سرگین انداختن. (آنندراج). و رجوع به مزبله شود
لغت نامه دهخدا
(زَ لَ)
کیسۀ پول. نوعی از جای پول چرمی که به کمر بندند. (از دزی ج 1 ص 591). همیان. رجوع به همیان شود
لغت نامه دهخدا
(خُ زَ بِ)
جمع واژۀ خزعبل. (منتهی الارب). رجوع به خزعبل شود
لغت نامه دهخدا
(خَ عَ لی یَ)
دهی است از دهستان ام الفخر بخش شادگان شهرستان خرمشهر، واقع در 20 هزارگزی شمال شادگان و دو هزارگزی باختری راه فرعی اتومبیل رو اهواز به شادکان، دشت، گرمسیر، آب از رود خانه جراحی، محصول آن خرما و غلات و برنج، شغل اهالی آنجا زراعت و تربیت نخل و حشم داری، صنایع دستی عباو حصیربافی، راه در تابستان اتومبیل رو، ساکنین از طایفۀ خنافره اند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(خُ لَ)
پاره ای از کدو و از خیار. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خُ زَ)
باطل. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
سست رفتن بر روی زمین. به آرامی و کندی در روی زمین راه رفتن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (تاج العروس) (متن اللغه) (قاموس) (لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(تَ مَ هَُ)
عطای نیکو و خوب دادن کسی را. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، فربه شدن بدن و باریک گردیدن گردن کسی. (از اقرب الموارد). رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
(زَ بَ لَ)
آنکه بدن وی فربه و گردن او باریک شود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به مادۀ قبل و زعبل شود
لغت نامه دهخدا
(خَ زَ بَ)
سخن های طرفه. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خُ زَ لَ)
اضحوکه و سخن مضحک. (منتهی الارب) (از تاج العروس). ج، خزعبیلات. یقال: هات بعض خزعبیلاتک
لغت نامه دهخدا
(خُ زَ بِ)
باطل. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد) (از لسان العرب). ج، خزعبلات
لغت نامه دهخدا
(تَ سُ)
لنگ گردیدن کفتار. (منتهی الارب) (از تاج العروس) ، افشاندن چارپا پاها را. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خُ لَ)
مزاح. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس) ، بازی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خوبله
تصویر خوبله
ابله، نادان
فرهنگ لغت هوشیار
مزبله در فارسی: خاکدان آخالدان کلجه سرگیندان شتله خاکروبه دان پنه جای ریختن سرگین خاکروبه: ماکیان تا ببام مزبله بیش نپرد گرچه بال دارد و پر. (وحشی) جمع مزابل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خزعبل
تصویر خزعبل
سخنهای بیهوده و باطل و خنده دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیعله
تصویر خیعله
پوشاندن پوستین پوشاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خزعلیه
تصویر خزعلیه
خرم کوشک نام جایی است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خزربه
تصویر خزربه
یاوه گویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خزیبه
تصویر خزیبه
کان زر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خزعبلات
تصویر خزعبلات
جمع خزعبل، دری وری ها چرند ها خنده دارها جمع خزعبل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زعجله
تصویر زعجله
بد خویی تنگخویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خزعبلیه
تصویر خزعبلیه
خنداننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زعبقه
تصویر زعبقه
پراکندن پراکنده کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خربله
تصویر خربله
((خَ بَ لَ))
دولاب، چرخ چاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مزبله
تصویر مزبله
((مَ بِ لِ))
جای ریختن خاکروبه و زباله، جمع مزابل
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خزعبل
تصویر خزعبل
((خَ یا خُ زَ عْ بَ))
سخن بیهوده و مضحک، جمع خزعبلات
فرهنگ فارسی معین
سخنهای بیهوده، سخنان پوچ، لاطائلات، مضحکه ها، اراجیف، یاوه ها، یاوه سرایی ها
فرهنگ واژه مترادف متضاد