جمع واژۀ ’خبیئه’ و ’خبی ٔ’ ’التمسوا الرزق فی خبایا الارض’. (از حدیث نبوی بنقل اقرب الموارد). و خفایای آن ماجری و خبایای آن حادثه محقق شد. (سندبادنامه ص 86). پسر را از بهر تجدید وصیت و تمکین از خبایای ودیعت پیش خواند. (از ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 203). - سعدالخبایا، منزل بیست و پنجم از منازل قمر. (از اقرب الموارد)
جَمعِ واژۀ ’خبیئه’ و ’خبی ٔ’ ’التمسوا الرزق فی خبایا الارض’. (از حدیث نبوی بنقل اقرب الموارد). و خفایای آن ماجری و خبایای آن حادثه محقق شد. (سندبادنامه ص 86). پسر را از بهر تجدید وصیت و تمکین از خبایای ودیعت پیش خواند. (از ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 203). - سعدالخبایا، منزل بیست و پنجم از منازل قمر. (از اقرب الموارد)
جمع واژۀ مزیه. فزونی ها. (ناظم الاطباء) ، عطیه ها و انعام ها. (ناظم الاطباء) ، مجازاً به معنی عطایا و انعامات مستعمل می شود. (آنندراج) ، در تداول، آنچه اضافه بر میزان حقوق مقرر به کارمند دهند مانند حق ریاست، حق مدیریت، حق اولاد و جز آن، آنچه موجب امتیاز شود. رجوع به امتیاز و مزیت شود
جَمعِ واژۀ مزیه. فزونی ها. (ناظم الاطباء) ، عطیه ها و انعام ها. (ناظم الاطباء) ، مجازاً به معنی عطایا و انعامات مستعمل می شود. (آنندراج) ، در تداول، آنچه اضافه بر میزان حقوق مقرر به کارمند دهند مانند حق ریاست، حق مدیریت، حق اولاد و جز آن، آنچه موجب امتیاز شود. رجوع به امتیاز و مزیت شود
خزینه ها. گنجینه ها. مخزنها. (ناظم الاطباء) : از غزنین نامه ای رسید که جمله خزاین... به خازنان ما سپرد هیچ چیزی باقی نمانده از اسباب خلاف. (تاریخ بیهقی). سلطان شراب می خورد و از سر نعمت مال خویش و خزاین خود این سخن گفته است. (تاریخ بیهقی). و خزاین و ذخایر آنجا داشتندی و مایۀ لشکر ایران از آنجا خواستی. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 98). و آن رادر خزاین خود موهبتی عزیز و ذخیرتی نفیس شمرد. (کلیله و دمنه). کسری بفرمود تا درهای خزاین بگشادند. (کلیله و دمنه). که در خزاین ملوک هند کتابی است که اززبان مرغان و بهائم و وحوش و سباع و حشرات جمع کرده اند. (کلیله و دمنه). او به امارت و استحثات اموال دست دراز کرد و مال بسیار و خزاین فراوان جمع آورد. (ترجمه تاریخ یمینی). خزاین و ممالیک و حواشی و مواشی خویش بدانجایگاه نقل کرد. (ترجمه تاریخ یمینی). آفرینندۀ خزاین جود مبدع و آفریدگار وجود. نظامی. خزاین تهی کرد و پر کرد جیبش. سعدی (بوستان). خزاین پر از بهرلشکر بود ولیکن خزانه نه تنها مراست. سعدی (بوستان). مفاتیح قلاع و خزاین بدو تسلیم کردند. (گلستان سعدی)
خزینه ها. گنجینه ها. مخزنها. (ناظم الاطباء) : از غزنین نامه ای رسید که جمله خزاین... به خازنان ما سپرد هیچ چیزی باقی نمانده از اسباب خلاف. (تاریخ بیهقی). سلطان شراب می خورد و از سر نعمت مال خویش و خزاین خود این سخن گفته است. (تاریخ بیهقی). و خزاین و ذخایر آنجا داشتندی و مایۀ لشکر ایران از آنجا خواستی. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 98). و آن رادر خزاین خود موهبتی عزیز و ذخیرتی نفیس شمرد. (کلیله و دمنه). کسری بفرمود تا درهای خزاین بگشادند. (کلیله و دمنه). که در خزاین ملوک هند کتابی است که اززبان مرغان و بهائم و وحوش و سباع و حشرات جمع کرده اند. (کلیله و دمنه). او به امارت و استحثات اموال دست دراز کرد و مال بسیار و خزاین فراوان جمع آورد. (ترجمه تاریخ یمینی). خزاین و ممالیک و حواشی و مواشی خویش بدانجایگاه نقل کرد. (ترجمه تاریخ یمینی). آفرینندۀ خزاین جود مبدع و آفریدگار وجود. نظامی. خزاین تهی کرد و پر کرد جیبش. سعدی (بوستان). خزاین پر از بهرلشکر بود ولیکن خزانه نه تنها مراست. سعدی (بوستان). مفاتیح قلاع و خزاین بدو تسلیم کردند. (گلستان سعدی)