جدول جو
جدول جو

معنی خزائنی - جستجوی لغت در جدول جو

خزائنی
(خَ ءِ)
دارویی را گویند که عزیزالوجود است و در خزانه های پادشاهان نگاه دارند. (یادداشت بخط مؤلف) : و دمه (دم الخنزیر) اذا احکم دواء خزائنی یؤثر بقیراطین منه. (تذکرۀ ضریر انطاکی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خزائن
تصویر خزائن
خزانه ها، جمع واژۀ خزینه، خزینه ها، جمع واژۀ خزانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خزانه
تصویر خزانه
جایی که در آن پول و چیزهای گران بها را حفظ و نگهداری می کنند، گنج، در امور نظامی محل قرار گرفتن گلوله در سلاح های گرم، خزینه، در کشاورزی قطعه زمینی که در آن تخم بعضی گیاهان، گل ها یا درختان را می کارند تا پس از سبز شدن از آنجا دربیاورند و برای کاشتن به جای دیگر ببرند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خزانیه
تصویر خزانیه
شعری که در وصف خزان و آنچه مناسب آن است گفته می شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خماهنی
تصویر خماهنی
به رنگ خماهن، تیره، برای مثال پیروزۀ چرخ را ز آهم / جز رنگ خماهنی نیابی (خاقانی - ۶۹۳)
فرهنگ فارسی عمید
(خَ)
تحویلدار. خزانه دار. (ناظم الاطباء). خزینه دار. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(یَ ءَ نی ی)
نیزۀ منسوب به یزن که نام جایی است در یمن. (از متن اللغه) (از ناظم الاطباء). یزانی
لغت نامه دهخدا
(نَ دَ)
که زادنی نیست. مقابل زادنی
لغت نامه دهخدا
(مَ ءِ)
علی بن محمد بن عبدالله ، مکنی به ابوالحسن و معروف به مدائنی، از رواه و مورخان کثیرالتصنیف قرن دوم و از مردم بصره است به سال 135 هجری قمری در بصره ولادت یافت وچندی در مدائن سکنی کرد و سرانجام به بغداد رفت و در آنجا به سال 225 هجری قمری درگذشت. ابن ندیم تألیف در حدود دویست مجلد کتاب در سیرت نبی و اخبار نساء و تاریخ خلفاء و تاریخ وقایع و جنگها و فتوحات و همچنین تاریخ شعرا و بلدان بدو منسوب داشته است. رسالۀ المردفات من قریش والتعازی از آثار او باقی مانده و به چاپ رسیده است. ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه و شیخ مفید در کتاب ارشاد از مقتل او نقل کرده اند. (ازالاعلام زرکلی ج 5 ص 140) (ریحانه الادب ج 5 ص 266). رجوع به فهرست ابن ندیم ج 1 ص 100 و تاریخ بغداد ج 12 ص 54 و ارشادالاریب ج 5 ص 309 و روضات الجنات ص 472 وهدیهالاحباب ص 238 شود
لغت نامه دهخدا
(مَ ءِ نی ی)
منسوب به مدائن. مداینی
لغت نامه دهخدا
منسوب به خوزان که قریتی است باخضارت و نضارت بحوالی پنج دیه. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(خُ جِ)
منسوب است به خناجن که قریتی است از معاقر یمن. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(خَ ءَ)
نام قاعده ای است در علم حساب برای استخراج مجهولات: در کتاب بحر الجواهر فی علم الدفاتر این قاعده چنین شرح داده شده است: بدانکه طریق بسیار در استخراج می باشد... و اسهل و اصلح بحال اغلب ناس خطائین می باشد و طریقۀ آن، آنکه مجهول را آنچه خواهند فرض نموده و بحسب سؤال به آن عمل کرده، اگر مطابق با سؤال باشد، نعم الاتفاق والا یا خطا ناقص است یا زاید، پس باید چیز دیگری فرض نمود. در آن بدستور سابق معمول دارند، اگر خطا باشدبزیاده یا نقصان باشد، پس مفروض اول را در خطای ثانی ضرب نموده و آنرا محفوظ اول نامند و مفروض ثانی رادر خطای اول و آنرا محفوظ ثانی نامند، پس از این باید ملاحظه نمود که اگر خطا هر دو مطابق یکدیگر می باشند به این معنی که هر دو زاید یا ناقص است باید فضل بین المحفوظین را بر فضل بین الخطائین قسمت نمود، خارج قسمت مجهول است و اگر خطائین مختلفه میباشد، باید مجموع محفوظین را بر مجموع خطائین قسمت نمود، خارج قسمت مجهول می باشد. برای فهم قاعده فوق دو مسأله زیر را می آوریم. مسأله: چند نفر ببازار رفتند. یکی یک متر پارچه خرید، دیگری دو متر و سومی سه متر و الی آخر. پس از آنکه آنها از بازار خارج شدند و پارچه های خود را جمع و بطور مساوی بین خود تقسیم نمودند، بهر یک شش متر پارچه رسید معلوم کنید عده آنها را. حل:
فرض می کنیم عده آنها 7 نفر باشد، در این صورت 7 نفر 28 متر پارچه خریده اند زیرا:
28=7+6+5+4+3+2+1
و چون 28 متر را بر هفت تقسیم کنیم، بهر یک 4 متر می رسد که دو متر از سهم واقعی آنها کمتر است (زیرا سهمی واقعی 6 متر بوده است). این عدد 2 را خطای اول می گویند. حال فرض دیگر می کنیم و عده آنها را 9 نفر می گیریم در این صورت 9 نفر 45 متر پارچه خریده اند، زیرا:
45=9+8+7+6+5+4+3+2+1
و چون 45 را به 9 تقسیم کنیم، بهر یک 5 متر می رسد که یک متر از سهم واقعی آنها کمتر است این یک را خطای دوم می نامند. حال خطای اول (یعنی 2) را در 9 ضرب می کنیم، میشود: 18 (محفوظ اول) و خطای دوم (یعنی یک) را در 7 ضرب می کنیم میشود: 7 (محفوظ دوم) چون 7 را از 18 کم کنیم و بر تفاضل دو خطا، یعنی یک تقسیم کنیم، جواب یازده میشود که تعداد خریداران است. مسأله دوم: دو برادر بطریقی ارث بردند که اگر بسهم یکی چهارصد تومان اضافه میشد، حاصل چهار برابر سهم دیگری می گشت و چنانکه بسهم دیگری چهارصد تومان اضافه می گردید، حاصل سه برابر سهم اول میشد.
حل:
فرض می کنیم سهم اولی 200 باشد لذا سهم دومی:
سهم دومی 150=4:600=400+200
550=400+150
چون 550 را از 600 که سه برابر سهم اولی است، کم کنیم حاصل 50 میشود که خطای اول است.
و چنانکه سهم اولی را 160 فرض کنیم،
سهم دومی 140=4:560=400+160
540=400+140
چون 540 را از480 که سه برابر سهم اولی است، کم کنیم حاصل 60 میشود که خطای دوم است. حال 60 را در 200 ضرب می کنیم، نتیجه 12000 میشود که محفوظ اول و بعد 50 را در 160 ضرب می کنیم، 8000 میشود که محفوظ دوم است، چون این دورا یعنی 8000 +12000 را با هم جمع کنیم حاصل 20000 میشود و از حاصل تقسیم 20000 بر 110 (مجموع دو خطا) سهم اول-ی 200011 بدست می آید و اگر این سهم را با 400 جمع کنیم و بر 4 تقسیم کنیم، سهم دومی چنین بدست می آید.
160011 = 4: 640011 = 400 + 200011
لغت نامه دهخدا
(خَ نی یَ)
شعرها که در صفت خزان گویند. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
یکی از ولایتهای بغداد بوده که حاکم نشین آن کربلا و قضای آن در هندیه قرار داشته است و عشیره ای از عشایر عرب بدانجا می زیسته اند. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(خَزْ زا)
نام بازاری است به مدینه منوره و آن را سوق الخزامین می گوید. (از منتهی الارب) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خَ نَ / نِ)
منسوب به خزانه یعنی چیزی که خاص و ممتاز بپادشاه باشد. (ناظم الاطباء).
- ترانه های خزانگی، مراد از ترانه های خاص که شاه آن را یاد دارد و می سراید و یا آنکه آن را پادشاه تصنیف کرده است. (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بَ ءِ)
بطاینی. رجوع به بطاین شود
لغت نامه دهخدا
(خَ)
دهی است از دهستان گوی آغاج بخش شاهین دژ به تکاب. کوهستانی و معتدل و سالم. آب از چشمه و محصول آن غلات و کرچک و شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آن جاجیم بافی و راه آن مالرو است. در دو محل به فاصله شش هزارگزی به نام خزائی بالا و پائین مشهور است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(خَءِ)
جمع واژۀ خزانه. (دهار) (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد). جمع واژۀ خزینه. (ترجمان علامه جرجانی). رجوع به خزینه و خزانه شود: قل لااقول لکم عندی خزائن اﷲ و لااعلم الغیب (قرآن 50/6) ام عندهم خزائن رحمه ربک العزیز الوهاب. (قرآن 9/38). خزائن و دفائن خویش درهم بست. (ترجمه تاریخ یمینی). روز دیگر خلوت کرد و گفتند مثالها داد در باب خزائن که حرکت نزدیک بود. (ترجمه تاریخ یمینی).
سؤال نیست مگر بر خزائن کرمش
سؤال نیز چه حاجت که عالم است به حال.
سعدی.
ارکان دولت و اعیان حضرت وصیت ملک بجا آوردند و تسلیم مفاتیح قلاع و خزائن بدو کردند. (گلستان سعدی). اسکندر رومی را پرسیدند دیار مشرق و مغرب را به چه گرفتی که ملوک پیشین را خزائن و عمر و ملک بیش از این بود و چنین فتحی میسر نشد. (گلستان سعدی)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
منسوب به خزان و پائیز. (ناظم الاطباء) (یادداشت بخط مؤلف) :
آب انگور خزانی را خوردن گاه است.
منوچهری.
منزل فانی است قرارش مبین
باد خزانی است بهارش مبین.
نظامی.
کدام باد بهاری وزید در آفاق
که باز در عقبش نکبت خزانی نیست.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(خُ سَ)
منسوب بخراسان. (ازمعجم البلدان) (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خَ ءِی ی / ی)
نام یکی از اخراج کنندگان اخیار بوده است و او را کتابی است بنام ’هواتف’ و همچنین ’مکارم الاخلاق’. رجوع به تاریخ الخلفاء ص 132 و کشف الظنون شود
لغت نامه دهخدا
(خَ ءِ)
منسوب به خرائط. رجوع به خرائط در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
گیاهی آب زی وزیبا ازرده تک لپه ایهاکه درکنار نهرهای مناطق معتدل میروید گلهایش صورتی رنگ وزیبا که بصورت دستجات 20 تا 30 تائی در انتهای ساقه قرارمیگیرند، جگن نهری گل هزارنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مدائنی
تصویر مدائنی
تیسفونی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خزرانی
تصویر خزرانی
خزری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خزائن
تصویر خزائن
جمع خزانه و خزینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جزائی
تصویر جزائی
کیفری، آنچه که به کیفر و مجازات نسبت داشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
جمع خزانه، پوته ها گنجینه ها سپرده ها جمع خزانه (و خزینه) گنجینه ها. یا خزاین و دفاین. گنجینه هاو دفینه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خزانه
تصویر خزانه
گنجینه تهی، منبع و سرچشمه هر چیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خزامی
تصویر خزامی
کشه (اسطوخودس) از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خزاین
تصویر خزاین
((خَ یِ))
جمع خزانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خزانه
تصویر خزانه
((خِ نِ))
گنجینه، جایی که در آن پول ها و اشیاء گرانبها را نگهداری می کنند، جمع خزاین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خزانه
تصویر خزانه
گنجینه
فرهنگ واژه فارسی سره