جدول جو
جدول جو

معنی خزا - جستجوی لغت در جدول جو

خزا
(تَ عادد)
در بلاد شهرت افتاده ذلیل و خوار گردیدن. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (ازلسان العرب) (از اقرب الموارد). رجوع به خزی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خزان
تصویر خزان
(دخترانه)
نام سومین فصل سال، پس از تابستان و پیش از زمستان، پاییز
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خزاز
تصویر خزاز
فروشندۀ خز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خزان
تصویر خزان
پاییز
در حال خزیدن
فرهنگ فارسی عمید
(خَزْ زا)
خزم فروش. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
موضعی است به قرب وخش از نواحی بلخ. ابویوسف می گوید خزار موضعی است به قرب نسف در ماوراءالنهر. (معجم البلدان). در فهرست ابن الندیم آمده است شهری است مشهور و آباد مشتمل بر پنج دروازه در ماوراءالنهر
لغت نامه دهخدا
(خَزْ زا)
احمد بن الحارث بن المبارک از مورخان بود و در بغداد به جهان آمد و در آنجا از جهان رفت و او را کتبی چون ’المسالک و الممالک’ و ’اسماء الخلفاء و کتابهم’ و ’الصحابه’ و ’مغازی البحر فی دوله بنی هاشم’ بوده است. (اعلام زرکلی ج 1 ص 35 چ 1)
لغت نامه دهخدا
(خَزْ زا)
بنا بقول ابوعبیده نام کوهی است بین بصره و مکه و بنابر قول دیگر نام کوهی است از آن بنی غاصره. (معجم البلدان یاقوت)
نام بازار مشهوری است در مدینه. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(خَزْ زا)
خزفروش. (دهار) (یادداشت بخط مؤلف) ، خزباف. (یادداشت بخط مؤلف) ، سوداگر ابریشم خام. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
نام یکی از نجبای معاصر اسکندر بوده است. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
مرگ. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خَزْ زا)
سفالگر، سفال فروش. سفالینه فروش. (یادداشت بخط مؤلف). سبو و سفال سازنده. (آنندراج). نسبت است با کوزه گری و کوزه فروشی. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
اسم موضعی است در بلاد عرب: برمل خزاق اسلمه الصریم. (از معجم البلدان یاقوت)
لغت نامه دهخدا
(خَ قِ)
در عربی ’یا خزاق !’ می گویند و آن دشنام است از خزق که به معنی سرگین افکندن باشد. (منتهی الارب) ، سرگین انداز. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
دهی است از دهستان حومه بخش قمصر شهرستان کاشان، واقع در 15 هزارگزی شمال باختری کاشان و یک هزارگزی شمال باختری کاشان و یک هزارگزی باختر شوسۀ کاشان قم. این ده در دامنۀ کوه قرار دارد با آب وهوای معتدل. آب آن از قنات و چشمه و محصول آن غلات وپنبه و تنباکو و میوه. شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی زنان قالی بافی. برج خرابه شاه میرزا از آثار قدیم آنجاست. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
نام وادی ای است در نجد. (از معجم البلدان یاقوت)
لغت نامه دهخدا
(خِ)
حلقه ای که زنان در بینی کنند. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) ، جمع واژۀ خزامه. (از منتهی الارب) (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
دهی است از دهستان شاخن بخش درمیان شهرستان بیرجند، واقع در 87 هزارگزی شمال باختری درمیان. کوهستانی و معتدل. آب آن از قنات و محصول غلات و شغل اهالی آن زراعت و راه مالرو. (ازفرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(خَزْ زا)
خزینه دار. (یادداشت بخط مؤلف) ، زبان. (منتهی الارب) ، خرمای پخته تر که اندرون آن از آفتی سیاه شده باشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خُزْ زا)
جمع واژۀ خازن. (منتهی الارب) (از لسان العرب) (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(خِزْ زا)
جمع واژۀ خزز. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
جمع خزانه، پوته ها گنجینه ها سپرده ها جمع خزانه (و خزینه) گنجینه ها. یا خزاین و دفاین. گنجینه هاو دفینه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خزایه
تصویر خزایه
شرم داشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خزائن
تصویر خزائن
جمع خزانه و خزینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خزان
تصویر خزان
خزنده، خزیدن یعنی به آهستگی بجبیی در رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خزام
تصویر خزام
اسپرک از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خزاف
تصویر خزاف
کوزه گر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خزاع
تصویر خزاع
مرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خزار
تصویر خزار
خز فروش
فرهنگ لغت هوشیار
گنجوری عمل و شغل خزانه دار گنجوری، یکی از ادارات وزارت دارایی که عایدات دولت در آن متمرکز و دستور پرداخت حقوق و هزینه ها از آنجا صادر شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خزان
تصویر خزان
((خَ))
پاییز، خریف
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خزانه داری
تصویر خزانه داری
گنج وری
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خزانه
تصویر خزانه
گنجینه
فرهنگ واژه فارسی سره
برگریزان، پاییز، خریف، مهرگان
متضاد: بهار، ربیع، خزنده، زوال
فرهنگ واژه مترادف متضاد
دیدن خزان با علائم و نشانه هائی که دارد در خواب های ما خوب نیست. اگر در خواب ببینید که هوا گرفته و ابری است و احساس سرما بکنید و مشاهده کنید که درختان زرد و پژمرده شده اند و به این ترتیب در می یابید که خزان فرارسیده است یک دوره کوتاه گرفتگی و ملال برای شما پیش می آید که البته طولانی نیست و زود می گذرد. احساسی که طی روزهای آینده در جریان برخورد با حوادث و مسائل برای ما پیش می آید و ایجاد می گردد در خواب ما به صورت پائیز و عوارض و علائم آن متجلی می شود که گرفتگی خاطر و ملال یکی از آن ها است. اگر خزان باشد و شما در خواب بر درختان میوه ببینید تعبیر آن بستگی به آن میوه بخصوص دارد که دیده اید. تعبیر میوه ها را نیز یک یک در جای خود نوشته ام. اجمالا تعبیر پائیز همان بود که نوشتم. اگر در فصل خزان در صحرا باشید و خرمن گندم را ببینید بهتر است چرا که خواب شما می گوید نعمت و برکت می یابید اما آزرده و ملول هم می شوید. اگر در خزان نم نم باران ببارد خوب است زیرا خواب می گوید تسکین می یابید، دل جوئی می شوید، مورد محبت و نعمت قرار می گیرید اما رگبار خوب نیست مخصوصا در خزان. رگباری که درخواب مجبور باشید سرپناه بجوئید در فصل خزان گوینده مصیبت و بلا است. روی هم رفته دیدن خزان در خواب یک دوره کوتاه گرفتگی خاطر ملال است که البته زود می گذرد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب