جدول جو
جدول جو

معنی خریق - جستجوی لغت در جدول جو

خریق
(خَ)
زمین پست علفناک. خرق، باد سرد که سخت وزد. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). باد که خیمه برکند. (مهذب الاسماء) :
قدر فندق افکنم بندق خریق
بندقم در فصل صد چون منجنیق.
مولوی.
، باد نرم و سست، باد بازگردنده، وزنده به استمرار. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (ازلسان العرب) (از اقرب الموارد) ، باد دیروزنده. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) ، چاه که سرش شکسته شده باشد از آب. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب). ج، خرائق، خرق، آب راهۀ آبی که گود نبودو خالی از درخت نباشد. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) ، گشادگی وادی در آنجای که منتهی میشود. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
خریق
(خِرْ ری)
مرد بسیار باسخاوت و جوانمرد و ظریف در سخاوت، مرد نیکوخوی کریم. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
خریق
زمین پست علفناک
تصویری از خریق
تصویر خریق
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خفریق
تصویر خفریق
پلید، ناپاک، آلوده، نجس، چرکین، فژاک، فژاگن، فژاگین
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تخریق
تصویر تخریق
دریدن، پاره کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خریش
تصویر خریش
خراش، خراشیدگی، ریشخند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خلیق
تصویر خلیق
خوش اخلاق، دارای اخلاق نیک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غریق
تصویر غریق
غرق شده، فرورفته در آب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از طریق
تصویر طریق
راه، مسیر، روش، طریقه، رسم
مسلک، مذهب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خربق
تصویر خربق
گیاهی از خانوادۀ آلاله با برگ های دراز، ساقۀ کوتاه، گل های پنج برگ و سرخ کم رنگ، ریشۀ باریک و شبیه پیاز و طعم تلخ
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
نیک بدریدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). دریدن و پاره پاره کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). پاره کردن. (غیاث اللغات) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از المنجد) :
مدح تعریف است و تخریق حجاب
فارغ است از مدح و تعریف آفتاب.
مولوی.
، بسی دروغ گفتن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). بسیار دروغ گفتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(خَ قَ)
خریق. مغاکی که در آبراهۀ سیل که در آن سنگریزه باشد کنند تا آنکه بزمین سخت رسد و آن را از ریگ پر کرده نهال از خرما نشانند. (آنندراج) ، خریق. خرما بن رطب چیدنی. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خریت
تصویر خریت
واژه ساختگی و نادرست خرخری راهبر استاد دانا حماقت ابلهی: (خریتش گل کرد) توضیح (خر) فارسی را بعلامت مصدر جعلی (یت) پیوسته اند و آن غلط مشهور است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شریق
تصویر شریق
خوردم، خوبروی، درخشان، خردچوز
فرهنگ لغت هوشیار
ژندگک کهنه پاره خوگیر رام آرام، سزاوار، فر آفرید (تمام خلقت) خوشخوی با این آرش در تازی نیامده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خفریق
تصویر خفریق
زشت و بد هیکل، ندامت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خفیق
تصویر خفیق
آواز آب، آوای باد، چرتی، دل تپان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خردق
تصویر خردق
پارسی تازی گشته خردیگ شوربا پارسی تازی گشته گروهک (ساچمه)
فرهنگ لغت هوشیار
پلخم از گیاهان آبگیر تالابه گیاهی است از تیره آلاله ها دارای برگهای دراز و ساقه کوتاه با گلهای پنج برگ و سرخ کمرنگ و بیخ دراز مانند پیاز و ریشه های باریک. طعم آن تلخ است و انواع بسیاردارد که مهمترین آنها دو نوع سیاه و سفید است
فرهنگ لغت هوشیار
باد سرد، جمع خرق، درزها چاک ها، سوراخ ها جمع خرق. درزها چاکها، سوراخها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خریج
تصویر خریج
دانش آموخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرید
تصویر خرید
ابتیاع، عمل خریدن، بیع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خریر
تصویر خریر
آواز کردن بهنگام خواب یا بهنگام جنگی، بانگ کردن آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خریص
تصویر خریص
گرسنه، سرمازده، کرانه جوی، آوای دریا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خریع
تصویر خریع
سست، ضعیف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خریف
تصویر خریف
پائیز، خزان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خریم
تصویر خریم
بی باک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرنق
تصویر خرنق
بچه خرگوش، آبگیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حریق
تصویر حریق
آتش سوز، سوزان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زریق
تصویر زریق
مصغر ازرق زاغ کبود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بریق
تصویر بریق
درخشندگی وتابش برق که از ابر جهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخریق
تصویر تخریق
پاره پاره کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خریش
تصویر خریش
خراشیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخریق
تصویر تخریق
((تَ))
پاره کردن، درانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از طریق
تصویر طریق
راه، روش
فرهنگ واژه فارسی سره