- خریف
- پائیز، خزان
معنی خریف - جستجوی لغت در جدول جو
- خریف
- پاییز، از فصول چهارگانۀ سال که شامل ماه های مهر، آبان و آذر است، برگ ریزان، خزان
- خریف ((خَ))
- پاییز، خزان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
هماورد، هم آورد
اریب
پشتسوار، پس انداز سرباز پس انداز، رده، پشت هم، دنبالیاب شیوه ای در چامه سرایی که واژگان پیاپی در هر خانی باز آیند
شکننده، مویین، نرم، زیبا
بزرگ منش
کوچک
تیز، تند، زبان گز هم پیشه، همکار، هم حرف هم پیشه، همکار، هم حرف
لاغر، نحیف
ترسنده ترسان هراسان (همواره خایف است)، جمع خایفین
تیز رو
کم عقلی از پیری خرف بودن
بی باک
زمین پست علفناک
سست، ضعیف
گرسنه، سرمازده، کرانه جوی، آوای دریا
خراشیدگی
آواز کردن بهنگام خواب یا بهنگام جنگی، بانگ کردن آب
ابتیاع، عمل خریدن، بیع
دانش آموخته
واژه ساختگی و نادرست خرخری راهبر استاد دانا حماقت ابلهی: (خریتش گل کرد) توضیح (خر) فارسی را بعلامت مصدر جعلی (یت) پیوسته اند و آن غلط مشهور است
بره نر گوسفند
بر چینگاه هنگام میوه چینی
خاکستر، نال (نعل)، کوه دو رنگ کوه سپید و سیاه
سبک، ضد سنگین و گران
پادشاه فرمانروا، چربزبان، دره، راه کوهستانی، پیمان شکن
جامه بزرکی برکی، بزرک پست، شادی فراوان، شتر پر شیر
رزرده رسته درختان مو
مرد بزگ قدر، اشراف، بزرگ قدر
خراش، خراشیدگی، ریشخند
غریب، نادر، شگفت، نو، تازه