جدول جو
جدول جو

معنی خرگدا - جستجوی لغت در جدول جو

خرگدا
(خَ گِ)
گدای مبرم. (ناظم الاطباء). گدای سمج. (یادداشت بخط مؤلف) :
خرگدائیست که بدخو کرده.
سوزنی.
خرگدائی بدو مسلم شد
راست شد این لقب بدان کذاب.
سوزنی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از نرگدا
تصویر نرگدا
خسیس، گدای سمج، بی شرم و گردن کلفت
فرهنگ فارسی عمید
(خَ خُ)
صاحب خر. خربان:
بر دوش خر دو لنگه بود گرز خرخدا
بر دوش من ز چرخ دوصد لنگه بارها.
؟
، نام حشره ای خرد است. خرخاکی. هدبه. حمارالبیت. حمارالارض. حمارقبان. عیرقبان. رجوع به خرخاکی شود
لغت نامه دهخدا
(نَ گَ / نَرْ رَ / رِ گَ)
گدایان بی شرم و حراف و زبردست را گویند. (برهان قاطع). نره گدا. گدائی بسیار مبرم یال وکوپال دار. قومی از گدایان مهیب و قوی هیکل. (آنندراج). گدای بی شرم و ناهموار و پرحرف و زبردست. (ناظم الاطباء). گدای قوی هیکل و شوخ چشم. گدائی که بدن قوی و بنیۀ سالم دارد. (یادداشت مؤلف). گدای قوی جثۀ قلچماق که در سؤال بی شرمی و ابرام از حد بگذراند:
آبستن یک بد نشده مادگیش
صد بار به دست نرگدایان افتاد.
ظهوری (از آنندراج).
بیا به شهر زنان رو کنیم کز همه روی
خوشند ماده کریمان ز نرگدای خنک.
میرالهی (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خَ گِ)
ابرام در گدایی. (ناظم الاطباء) :
بخرگدایی چون اشتر سپید پدید.
سوزنی.
بخرگدایی چون چشم شوخش آب گرفت
نه هر بگوش درآیدش از آن سپس نه چشو.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
تصویری از نرگدا
تصویر نرگدا
گدای بیشرم وبی ادب ووقیح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نرگدا
تصویر نرگدا
((نَ گِ))
گدای پررو
فرهنگ فارسی معین