جدول جو
جدول جو

معنی خرکچی - جستجوی لغت در جدول جو

خرکچی
کسی که خر کرایه می دهد
تصویری از خرکچی
تصویر خرکچی
فرهنگ فارسی عمید
خرکچی
آنکه خر را کرایه دهد خزبنده
تصویری از خرکچی
تصویر خرکچی
فرهنگ لغت هوشیار
خرکچی
((خَ رَ))
آن که خر را کرایه دهد، خربنده
تصویری از خرکچی
تصویر خرکچی
فرهنگ فارسی معین
خرکچی
الاغی، خربان، خربنده، خرران
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(چُ رَ)
نانوا. آنکه شغل نانوایی دارد. رجوع به چرک و چرکچی باشی و چرکچی خانه شود
لغت نامه دهخدا
(خَ کَ)
منسوب به ’خرکن’ از قراء نیشابور. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(خَ کَ)
محمد بن حمویه خرکنی نیشابوری، مکنی به ابوعبدالله. از محمد بن صالح اشج حدیث شنید و از او ابوسعید بن ابی بکر بن عثمان حیری حدیث نقل کرد. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(خَ کُ)
حماقت. ابلهی. کون خری. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خَ رَ)
آنکه خری چند برای بارکشی دارد. الاغ دار. خربنده. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
خرجی. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ رَ)
منسوب به خر. از خر. (یادداشت بخط مؤلف) ، سخت. زفت. زمخت. سطبر. خشن. (یادداشت بخط مؤلف) ، سخت بی ادبانه. (یادداشت بخط مؤلف).
- خرکی بار کردن، سخت بسیار خوردن. (یادداشت بخط مؤلف).
- خرکی بار کرده بودن، بسیار خورده بودن. (یادداشت بخط مؤلف).
- خیار خرکی، خیار قطور و بزرگ. (یادداشت بخط مؤلف).
- شوخیهای خرکی،مزاحها و ملاعبه های درشت با زبان یا با دست. (یادداشت بخط مؤلف).
- ناز خرکی، ناز و کرشمه های بیمورد و بیجا. (یادداشت بخط مؤلف).
، منسوب به خرک. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
دهی است از دهستان مانۀ بخش مانۀ شهرستان بجنورد، واقع در 47هزارگزی شمال باختری مانه و یک هزارگزی جنوب مالرو عمومی محمدآباد به دشتک. این ده در دامنۀ کوه قرار دارد و آب آن از رودخانه و محصولات آن غلات و پنبه است. شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خرکی
تصویر خرکی
سخت بی ادبانه، سطبر، زمخت، خشن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرکی
تصویر خرکی
((خَ رَ))
احمقانه، شوخی خرکی کردن
فرهنگ فارسی معین
چاروداری که چارپایش خر باشد، کسی که با بار کشیدن از خر امرار
فرهنگ گویش مازندرانی