نام قدیم شهر اشرف است. این شهر که در عظمت خود مدیون شاه عباس اول صفویست قبل از آن دهی بود بنام خرکوران و ازآن پیرزنی که شاه عباس آنرا از او خرید. (از مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی)
نام قدیم شهر اشرف است. این شهر که در عظمت خود مدیون شاه عباس اول صفویست قبل از آن دهی بود بنام خرکوران و ازآن ِ پیرزنی که شاه عباس آنرا از او خرید. (از مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی)
دهی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد، واقع در 39هزارگزی شمال الیگودرز، کنار راه مالرو چشمه پر به شورچه. آب این دهکده از قنات. محصول آن غلات و لبنیات و چغندر و پنبه است. اهالی بزراعت و گله داری گذران می کنند. راه آن مالرو می باشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
دهی است از دهستان جاپلق بخش الیگودرز شهرستان بروجرد، واقع در 39هزارگزی شمال الیگودرز، کنار راه مالرو چشمه پر به شورچه. آب این دهکده از قنات. محصول آن غلات و لبنیات و چغندر و پنبه است. اهالی بزراعت و گله داری گذران می کنند. راه آن مالرو می باشد. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
در حال خروشیدن. (یادداشت بخط مؤلف). رجوع به خروش با همه معانی آن شود: خروشان و کفک افکنان و سلیحش. خسروی. گرانمایه فرزند در پیش اوی از ایوان برون شد خروشان بکوی. فردوسی. ببست آن در وبارگاه کیان خروشان بیامد گشاده میان. فردوسی. همه جامۀ پهلوی کرد چاک خروشان بسر بر همی ریخت خاک. فردوسی. خروشان همی تاخت تا قلبگاه بجائی کجا شاه بد با سپاه. فردوسی. شبگیر کلنگ را خروشان بینی در دست عبیر و نافۀ مشک بچنگ. منوچهری. همه روز نالان و جوشان بود بیک جای تا شب خروشان بود. (گرشاسب نامه). این کلمات تقریر کرد و از پیش شاه خروشان بیرون رفت. (سندبادنامه ص 224). خروشان و نفیرکنان از پیش حاکم بازگشت. (سندبادنامه ص 292). چون سگان دوست هم پیش سگان کوی دوست داغ بر رخ طوق در گردن خروشان آمدم. خاقانی. به پلپل دانه های اشک جوشان دوانم بر در خویشت خروشان. نظامی. ز رشک نرگس مستش خروشان ببازار ارم ریحان فروشان. نظامی. ز گوش و گردنش لؤلؤ خروشان که رحمت بر چنان لؤلؤفروشان. نظامی. فرس کشته از بس که شب رانده اند سحرگه خروشان که وامانده اند. سعدی (بوستان). بیا وز غبن این سالوسیان بین صراحی خون دل و بربط خروشان. حافظ. ، خروشنده. آنکه می خروشد. (یادداشت بخط مؤلف). رجوع به خروش در همه معانی آن شود: اندازد ابروانت همه ساله تیر غوش وآنگاه گویدم که خروشان مشو خموش. خسروی. برزم آسمان را خروشان کند چو بزم آیدش گوهرافشان کند. فردوسی. پراکنده با مشک و دم سنگ خوار خروشان بهم شارک و لاله سار. خطیری. مگرچون خروشان شود ساز او شود بانگ دریا به آواز او. نظامی. - سیل خروشان، سیل مهیب. سیل عظیم. سیل پرصدا. سیل نعره زن
در حال خروشیدن. (یادداشت بخط مؤلف). رجوع به خروش با همه معانی آن شود: خروشان و کفک افکنان و سلیحش. خسروی. گرانمایه فرزند در پیش اوی از ایوان برون شد خروشان بکوی. فردوسی. ببست آن در وبارگاه کیان خروشان بیامد گشاده میان. فردوسی. همه جامۀ پهلوی کرد چاک خروشان بسر بر همی ریخت خاک. فردوسی. خروشان همی تاخت تا قلبگاه بجائی کجا شاه بد با سپاه. فردوسی. شبگیر کلنگ را خروشان بینی در دست عبیر و نافۀ مشک بچنگ. منوچهری. همه روز نالان و جوشان بود بیک جای تا شب خروشان بود. (گرشاسب نامه). این کلمات تقریر کرد و از پیش شاه خروشان بیرون رفت. (سندبادنامه ص 224). خروشان و نفیرکنان از پیش حاکم بازگشت. (سندبادنامه ص 292). چون سگان دوست هم پیش سگان کوی دوست داغ بر رخ طوق در گردن خروشان آمدم. خاقانی. به پلپل دانه های اشک جوشان دوانم بر در خویشت خروشان. نظامی. ز رشک نرگس مستش خروشان ببازار ارم ریحان فروشان. نظامی. ز گوش و گردنش لؤلؤ خروشان که رحمت بر چنان لؤلؤفروشان. نظامی. فرس کشته از بس که شب رانده اند سحرگه خروشان که وامانده اند. سعدی (بوستان). بیا وز غبن این سالوسیان بین صراحی خون دل و بربط خروشان. حافظ. ، خروشنده. آنکه می خروشد. (یادداشت بخط مؤلف). رجوع به خروش در همه معانی آن شود: اندازد ابروانْت همه ساله تیر غوش وآنگاه گویدم که خروشان مشو خموش. خسروی. برزم آسمان را خروشان کند چو بزم آیدش گوهرافشان کند. فردوسی. پراکنده با مشک و دم سنگ خوار خروشان بهم شارک و لاله سار. خطیری. مگرچون خروشان شود ساز او شود بانگ دریا به آواز او. نظامی. - سیل خروشان، سیل مهیب. سیل عظیم. سیل پرصدا. سیل نعره زن
دهی است از دهستان مشکین شهر خاوری بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر. این ناحیه در 12هزارگزی باختر مشکین شهر و یک هزارگزی شوسۀ هروآباد خیاو در جلگه واقع است. آب و هوای آن معتدل و دارای 183 تن سکنه می باشد که ترک زبانند. آب آن از مشکین چایی و محصولاتش: غلات و حبوبات است. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران می کنند و راه آن شوسه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان مشکین شهر خاوری بخش مرکزی شهرستان مشکین شهر. این ناحیه در 12هزارگزی باختر مشکین شهر و یک هزارگزی شوسۀ هروآباد خیاو در جلگه واقع است. آب و هوای آن معتدل و دارای 183 تن سکنه می باشد که ترک زبانند. آب آن از مشکین چایی و محصولاتش: غلات و حبوبات است. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران می کنند و راه آن شوسه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
مشرق. (برهان) (شرفنامۀ منیری). خاور: هم از خاوران تا در باختر ز کوه و بیابان و از خشک و تر. فردوسی. بخفت و چو خورشید از خاوران برآمد بسان رخ دلبران. فردوسی. ذره ای کز عراق برخیزد رشک خورشید خاوران باشد. سلمان ساوجی. ، مغرب را نیز گویند. (از برهان قاطع) نام یکی از گوشه های دستگاه ماهور است. (از دیوان جاهد)
مشرق. (برهان) (شرفنامۀ منیری). خاور: هم از خاوران تا در باختر ز کوه و بیابان و از خشک و تر. فردوسی. بخفت و چو خورشید از خاوران برآمد بسان رخ دلبران. فردوسی. ذره ای کز عراق برخیزد رشک خورشید خاوران باشد. سلمان ساوجی. ، مغرب را نیز گویند. (از برهان قاطع) نام یکی از گوشه های دستگاه ماهور است. (از دیوان جاهد)
خابران. نام دیگر ابیورد است و لسترنج مختصات جغرافیایی آن را چنین ذکر میکند: ’در خاور نسا آن سوی کوه و در حاشیۀ بیابان مرو، خاوران واقع است که آنرا ’ابیورد’ و گاهی باوردهم میگویند. مقدسی گوید من ابیورد را از نسا بهتر وبازارش را پر رونق تر و خاکش را حاصل خیزتر دیدم و مسجد آن شهر در بازار است. حمدالله مستوفی گوید: ’شهری کوچک است و در او میوه فراوان’ و نیز گوید رباط کوفن از توابع ابیورد در دهکده ای بفاصله شش فرسخی ابیوردواقع است. این رباط را عبدالله بن طاهر در قرن سوم هجری قمری بنا کرد و چهار دروازه داشت و در وسط آن مسجد جامعی بود. ولایت ’ابیورد’ یا ’خاوران’ را مرکز مهنه یا میهنه بود. یاقوت نقاط مهم دیگری را در این ولایت اسم می برد که از آن جمله است: ازجه، باذان و خروالجبل و شوکان. مهنه در زمان یاقوت ویران بوده است. حمدالله مستوفی در قرن هشتم گوید: ’در او باغستان فراوان و آب بسیار روان و حاصلش غله و میوه باشد در حق بزرگانی که از دشت خاوران برخاسته اند گفته اند: بر سپهر صیت گردان شد بخاک خاوران تا شبانگاه آمدش چار آفتاب خاوری خواجه ای چون بوعلی شادانی آن صاحب قران مفتیی چون اسعد مهنه ز هر شینی بری صوفیی صافی چو سلطان طریقت بوسعید شاعری فاخر چو مشهور خراسان انوری. خاوران بصورت خاواران هم ضبط گردیده است. (از سرزمینهای خلافت شرقی). و رجوع شود به نزهه القلوب چ لیدن مقالۀ 3 ص 157: چنان کارگاه سمرقند شد زمین از در بلخ تا خاوران. منوچهری. بنده ای را سند بخشی پیشکاری را طراز کهتری را بر زمین خاوران مهتر کنی. ناصرخسرو. سرتاسر خاک خاوران سنگی نیست کز خون دل و دیده بر آن رنگی نیست در هیچ زمین و هیچ فرسنگی نیست کز دست غمت نشسته دلتنگی نیست. ابوسعید ابوالخیر. شادباش ای آب و خاک خاوران کز روی لطف هم چو آب بحر و خاک کان گهر می پروری. انوری. با کو بدعای خیرش امروز ماند بسطام خاوران را. خاقانی. تو خسرو خاوری در امرت تعظیم بخاوران ببینم. خاقانی. موصل ببقای آن نکونام فرماندۀ خاوران بسطام. تحفه العراقین (از شرفنامۀ منیری). شاهی که عرض لشکر منصور اگر دهد از قیروان سپه بکشد تا بخاوران. سعدی. دی ز دشت خاوران چون ذره مجهول آمده. سلمان ساوجی
خابران. نام دیگر ابیورد است و لسترنج مختصات جغرافیایی آن را چنین ذکر میکند: ’در خاور نسا آن سوی کوه و در حاشیۀ بیابان مرو، خاوران واقع است که آنرا ’ابیورد’ و گاهی باوردهم میگویند. مقدسی گوید من ابیورد را از نسا بهتر وبازارش را پر رونق تر و خاکش را حاصل خیزتر دیدم و مسجد آن شهر در بازار است. حمدالله مستوفی گوید: ’شهری کوچک است و در او میوه فراوان’ و نیز گوید رباط کوفن از توابع ابیورد در دهکده ای بفاصله شش فرسخی ابیوردواقع است. این رباط را عبدالله بن طاهر در قرن سوم هجری قمری بنا کرد و چهار دروازه داشت و در وسط آن مسجد جامعی بود. ولایت ’ابیورد’ یا ’خاوران’ را مرکز مهنه یا میهنه بود. یاقوت نقاط مهم دیگری را در این ولایت اسم می برد که از آن جمله است: ازجه، باذان و خروالجبل و شوکان. مهنه در زمان یاقوت ویران بوده است. حمدالله مستوفی در قرن هشتم گوید: ’در او باغستان فراوان و آب بسیار روان و حاصلش غله و میوه باشد در حق بزرگانی که از دشت خاوران برخاسته اند گفته اند: بر سپهر صیت گردان شد بخاک خاوران تا شبانگاه آمدش چار آفتاب خاوری خواجه ای چون بوعلی شادانی آن صاحب قران مفتیی چون اسعد مهنه ز هر شینی بری صوفیی صافی چو سلطان طریقت بوسعید شاعری فاخر چو مشهور خراسان انوری. خاوران بصورت خاواران هم ضبط گردیده است. (از سرزمینهای خلافت شرقی). و رجوع شود به نزهه القلوب چ لیدن مقالۀ 3 ص 157: چنان کارگاه سمرقند شد زمین از در بلخ تا خاوران. منوچهری. بنده ای را سند بخشی پیشکاری را طراز کهتری را بر زمین خاوران مهتر کنی. ناصرخسرو. سرتاسر خاک خاوران سنگی نیست کز خون دل و دیده بر آن رنگی نیست در هیچ زمین و هیچ فرسنگی نیست کز دست غمت نشسته دلتنگی نیست. ابوسعید ابوالخیر. شادباش ای آب و خاک خاوران کز روی لطف هم چو آب بحر و خاک کان گهر می پروری. انوری. با کو بدعای خیرش امروز ماند بسطام خاوران را. خاقانی. تو خسرو خاوری در امرت تعظیم بخاوران ببینم. خاقانی. موصل ببقای آن نکونام فرماندۀ خاوران بسطام. تحفه العراقین (از شرفنامۀ منیری). شاهی که عرض لشکر منصور اگر دهد از قیروان سپه بکشد تا بخاوران. سعدی. دی ز دشت خاوران چون ذره مجهول آمده. سلمان ساوجی
قصبۀ مرکز بخش طرخوران و دهستان تفرش شهرستان اراک، 72هزارگزی شمال خاوری اراک. کوهستانی، سردسیر خوش آب و هوا. مختصات جغرافیائی آن بدین شرح است: طول 50 درجه و 20 ثانیه و عرض 34 درجه و 40 دقیقه و 30 ثانیه. 1980 متر از سطح دریا مرتفعتر است. جمعیت قصبه 5750 تن. آب آن از 12 رشته قنات. محصول آنجا غلات و انواع میوه جات و صیفی. شغل مردان زراعت و جزئی گله داری و کسب و نجاری. اکثر مردان برای تأمین معاش به تهران رفته و برمیگردند. صنایع دستی زنان قالیچه بافی. ادارات بخشداری، بهداری، پست و تلفن و آمار بخش در این قصبه قرار دارد و در حدود 50 باب دکاکین مختلف و دبستان دارد. بوسیلۀ تلفن با اراک و ساوه و تهران مربوط است. مزارع مبارک آباد، بادقوچی، منصورآباد جزء این قصبه است. تاریخ تعمیر مسجد قدیمی آن 1260 هجری قمری است و زیارتگاهی نیز دارد. از طریق گردنۀنقره کمر، گرکان، آشتیان به اراک و تهران راه شوسه دارد. این راه در صالح آباد به شوسۀ قم و اراک متصل میگردد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2) : حرکت مشکل است بر بنده گرچه از فم به طرخوران باشد. ؟
قصبۀ مرکز بخش طرخوران و دهستان تفرش شهرستان اراک، 72هزارگزی شمال خاوری اراک. کوهستانی، سردسیر خوش آب و هوا. مختصات جغرافیائی آن بدین شرح است: طول 50 درجه و 20 ثانیه و عرض 34 درجه و 40 دقیقه و 30 ثانیه. 1980 متر از سطح دریا مرتفعتر است. جمعیت قصبه 5750 تن. آب آن از 12 رشته قنات. محصول آنجا غلات و انواع میوه جات و صیفی. شغل مردان زراعت و جزئی گله داری و کسب و نجاری. اکثر مردان برای تأمین معاش به تهران رفته و برمیگردند. صنایع دستی زنان قالیچه بافی. ادارات بخشداری، بهداری، پست و تلفن و آمار بخش در این قصبه قرار دارد و در حدود 50 باب دکاکین مختلف و دبستان دارد. بوسیلۀ تلفن با اراک و ساوه و تهران مربوط است. مزارع مبارک آباد، بادقوچی، منصورآباد جزء این قصبه است. تاریخ تعمیر مسجد قدیمی آن 1260 هجری قمری است و زیارتگاهی نیز دارد. از طریق گردنۀنقره کمر، گرکان، آشتیان به اراک و تهران راه شوسه دارد. این راه در صالح آباد به شوسۀ قم و اراک متصل میگردد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2) : حرکت مشکل است بر بنده گرچه از فَم به طرخوران باشد. ؟
دهی جزء بخش دستجرد، در شهرستان قم است که در 22هزارگزی شمال دستجرد و 11هزارگزی طغرود که راه فرعی به قم دارد واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 59 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات و بنشن و انار و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد و از طغرود میتوان ماشین برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
دهی جزء بخش دستجرد، در شهرستان قم است که در 22هزارگزی شمال دستجرد و 11هزارگزی طغرود که راه فرعی به قم دارد واقع است. کوهستانی و سردسیر است و 59 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات و بنشن و انار و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد و از طغرود میتوان ماشین برد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
صاحب فرهنگ شعوری (ج 1ص 242) بنقل از مجمعالفرس گوید: نوائی از سی ویک لحن معروف. و نغمۀ مطرب و آواز طوطی را نیز گویند - انتهی. ظاهراً این کلمه مصحف و مخفف ماه برکوهان است
صاحب فرهنگ شعوری (ج 1ص 242) بنقل از مجمعالفرس گوید: نوائی از سی ویک لحن معروف. و نغمۀ مطرب و آواز طوطی را نیز گویند - انتهی. ظاهراً این کلمه مصحف و مخفف ماه برکوهان است
ده کوچکی است از بخش بزمان شهرستان ایرانشهر واقع در 18 هزارگزی جنوب بزمان و 12 هزارگزی باختر راه مالرو بزمان به ایرانشهر که دارای 25 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
ده کوچکی است از بخش بزمان شهرستان ایرانشهر واقع در 18 هزارگزی جنوب بزمان و 12 هزارگزی باختر راه مالرو بزمان به ایرانشهر که دارای 25 تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه. واقع در سی وپنجهزارگزی جنوب خاوری راه ارابه رو شاهین دژبه تکاب. این دهکده کوهستانی، معتدل و دارای 227 تن سکنه است. آب آن از رود خانه ایدوغموش و محصول آنجاغلات و نخود می باشد. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی جاجیم بافی و راه آن مالرو است. در دو محل بفاصله یک هزار گز این دهکده قرار دارد که یکی به خضرگوران بالا و دیگری خضرگوران پایین مشهور است. سکنۀ خضرگوران بالا 52 نفر می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه. واقع در سی وپنجهزارگزی جنوب خاوری راه ارابه رو شاهین دژبه تکاب. این دهکده کوهستانی، معتدل و دارای 227 تن سکنه است. آب آن از رود خانه ایدوغموش و محصول آنجاغلات و نخود می باشد. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی جاجیم بافی و راه آن مالرو است. در دو محل بفاصله یک هزار گز این دهکده قرار دارد که یکی به خضرگوران بالا و دیگری خضرگوران پایین مشهور است. سکنۀ خضرگوران بالا 52 نفر می باشد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است از بخش قشم شهرستان بندرعباس، واقع در 78هزارگزی باختر قشم سر راه مالرو قشم باسعیدو. این دهکده در جلگه قرار دارد و 127 تن سکنه دارد. آب آن از چاه و باران و محصول آن غلات و شغل اهالی صید ماهی و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از بخش قشم شهرستان بندرعباس، واقع در 78هزارگزی باختر قشم سر راه مالرو قشم باسعیدو. این دهکده در جلگه قرار دارد و 127 تن سکنه دارد. آب آن از چاه و باران و محصول آن غلات و شغل اهالی صید ماهی و راه مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
فم و طرخوران از معظمات دهات تفرش است، هوایش معتدل است و آبش از چشمه ها و کاریز که از آن کوهها برمیخیزد و ارتفاعاتش پنبه و غله و میوه بود و اکثر اوقات آنجا ارزانی بود و مردم آنجا شیعی اثناعشری اند. حقوق دیوانیش ششهزار دینار است. (نزهه القلوب چ اروپا ص 68). و در فرهنگ جغرافیائی ایران آمده است: نام یکی از بخشهای چهارگانه شهرستان اراک. این بخش از شمال به بخش نوبران ساوه و از طرف خاور و جنوب خاوری به بخش دستجرد شهرستان قم و از طرف جنوب و باختر به بخش فرمهین شهرستان اراک محدود است. بطور کلی منطقه ای است کوهستانی. هوای دهستانهای تفرش، آشتیان و نقاط مرتفع سردسیر سالم و کناررود خانه قره چای حدود دهستان رودبار معتدل است. این بخش از 3 دهستان بنام تفرش، آشتیان، رودبار تشکیل شده. جمع قراء بخش 83 آبادی بزرگ و کوچک و جمعیت آن در حدود 45 هزار نفر است. مرکز بخش قصبۀ طرخوران واقع در مرکز دهستان تفرش میباشد. از راه شوسۀ قم به اراک در حدود صالح آباد جزء دهستان راهجرد راه فرعی آشتیان منشعب پس از عبور از آشتیان و گرکان از طریق گردنۀ نقره کمر به طرخوران منتهی و همه روزه اتومبیل رفت و آمد مینماید. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
فَم و طرخوران از معظمات دهات تفرش است، هوایش معتدل است و آبش از چشمه ها و کاریز که از آن کوهها برمیخیزد و ارتفاعاتش پنبه و غله و میوه بود و اکثر اوقات آنجا ارزانی بود و مردم آنجا شیعی اثناعشری اند. حقوق دیوانیش ششهزار دینار است. (نزهه القلوب چ اروپا ص 68). و در فرهنگ جغرافیائی ایران آمده است: نام یکی از بخشهای چهارگانه شهرستان اراک. این بخش از شمال به بخش نوبران ساوه و از طرف خاور و جنوب خاوری به بخش دستجرد شهرستان قم و از طرف جنوب و باختر به بخش فرمهین شهرستان اراک محدود است. بطور کلی منطقه ای است کوهستانی. هوای دهستانهای تفرش، آشتیان و نقاط مرتفع سردسیر سالم و کناررود خانه قره چای حدود دهستان رودبار معتدل است. این بخش از 3 دهستان بنام تفرش، آشتیان، رودبار تشکیل شده. جمع قراء بخش 83 آبادی بزرگ و کوچک و جمعیت آن در حدود 45 هزار نفر است. مرکز بخش قصبۀ طرخوران واقع در مرکز دهستان تفرش میباشد. از راه شوسۀ قم به اراک در حدود صالح آباد جزء دهستان راهجرد راه فرعی آشتیان منشعب پس از عبور از آشتیان و گرکان از طریق گردنۀ نقره کمر به طرخوران منتهی و همه روزه اتومبیل رفت و آمد مینماید. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
نام اکسید زردرنگ دو ظرفیتی جیوه است و بر اثر رسوب و تجزیه املاح جیوه در برابر عوامل شیمیایی (مانند قلیاییها) حاصل میشود و در پزشکی بیشتر از اکسید قرمز رنگ جیوه مورد استعمال دارد و از سموم بسیار شدید الاثر است ملک روجان مرکورجان
نام اکسید زردرنگ دو ظرفیتی جیوه است و بر اثر رسوب و تجزیه املاح جیوه در برابر عوامل شیمیایی (مانند قلیاییها) حاصل میشود و در پزشکی بیشتر از اکسید قرمز رنگ جیوه مورد استعمال دارد و از سموم بسیار شدید الاثر است ملک روجان مرکورجان