جدول جو
جدول جو

معنی خرپول - جستجوی لغت در جدول جو

خرپول
(خَ)
صاحب پول بسیار. (یادداشت بخط مؤلف). صاحب مکنت بسیار. آنکه پول زیاد فراهم آورده است و استفادۀ شایان از آن نتواند کرد
لغت نامه دهخدا
خرپول
صاحب پول بسیار
تصویری از خرپول
تصویر خرپول
فرهنگ لغت هوشیار
خرپول
پول دار، ثروتمند
تصویری از خرپول
تصویر خرپول
فرهنگ فارسی معین
خرپول
توانگر، ثروتمند، بسیار ثروتمند، صاحب مکنت، پولدار، متمول
متضاد: آس وپاس، بی پول
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خرغول
تصویر خرغول
بارهنگ، گیاهی خودرو و یک ساله با ساقه های نازک و برگ های بیضی شکل و خوشه های دراز که دانه های ریز و لعاب دار آن مصرف دارویی دارد،، زبان برّه، بارتنگ، لسان الحمل، جرغول، چرغول، جرغون
فرهنگ فارسی عمید
(خَ)
حالت خرپول. حالت آنکه پول زیاد فراهم آورده است و استفادۀ شایان نمیکند
لغت نامه دهخدا
(خَ)
نام قریتی بوده است بفارس: قریه ای است سه فرسنگی کمتر مشرق شیراز. (از فارسنامۀ ناصری)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
شپرۀ کلان. خربیواز. رجوع به خربیواز شود:
اسبی دارم که نعره واری
طی می نکند بیک شبانروز
گر بر اثرش پلنگ باشد
بیرون نشود ز جا چو خرپوز.
نزاری قهستانی
لغت نامه دهخدا
(خَ)
شپرۀ کلان. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
خر نامبارک و بی میمنت. (از انجمن آرای ناصری) (از آنندراج) :
آن یکی عیسی آن دگر خرسول
آن سوم خضر و آن چهارم غول.
حکیم سنائی (از انجمن آرای ناصری)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
گیاهی است که آنرا بارتنگ خوانند و در دواها خصوصاً در پاکیزه کردن جراحتها بی نظیر است و تخم آنرا ناکوفته با گلاب گرم کرده بخورند جراحت امعاء را نافع باشد و ریم آهنج بیخ آن است و آنرا بعربی لسان الحمل خوانند و بعضی گویند گیاهی است که آنرا خرگوشک می خوانند. قابض است و رفع اسهال کند و بعضی دیگر گویند تخمی است که بزرقطونا گویندش و خرغول بسبب آن می گویند که شبیه است بگوش خر، چه غول در فارسی بمعنی گوش است و اسب غول هم بهمین جهت گویند. (برهان قاطع) (ازفرهنگ جهانگیری) (آنندراج) (از انجمن آرای ناصری)
لغت نامه دهخدا
(پُ)
غنی. ثروتمند. صاحب نفوذ بسیار
لغت نامه دهخدا
تصویری از پرپول
تصویر پرپول
غنی، ثروتمند
فرهنگ لغت هوشیار
حیله گر
فرهنگ گویش مازندرانی