جدول جو
جدول جو

معنی خرمغز - جستجوی لغت در جدول جو

خرمغز
(خَ مَ)
نافهم. بی شعور. احمق:
خری خرمغز مغزی پر ز خرچنگ
وز آن دلتنگ رو آفاق دلتنگ.
نظامی
لغت نامه دهخدا
خرمغز
خرمگس
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پرمغز
تصویر پرمغز
میوه یا دانه که مغز بسیار دارد، سخن پرمعنی
فرهنگ فارسی عمید
(پُ مَ)
که مغز بسیار دارد.
- گفتۀ پرمغز، سخنی پرمعنی.
- مردی پرمغز، مردی سخت دانا
لغت نامه دهخدا
(خَ)
ابن ارسلان. از پادشاهان قبل از اسلام و از خاندان ساسانیان بوده است: این خرماز از خاندان ملک بوده ست اما نه از این بطن که یاد کرده آمده است و نسب او بدین جملت یافته آمد: خرمازبن ارسلان بن باینجوربن مازبدبن سموربن دبیرقدبن اوتکدسب بن ویونجهان بن تانجاترب بن انوس بن ساسان بن فشافشاه بن جوهر شهریار فارس ابن ساسان بن بهمن الملک. (از فارسنامۀ ابن بلخی چ کمبریج ص 24)
لغت نامه دهخدا
خرمگس
فرهنگ گویش مازندرانی