جدول جو
جدول جو

معنی خرفیش - جستجوی لغت در جدول جو

خرفیش
(خِ فَ)
خرت و پرت. اثاث البیت بی قیمت. اثاث بیمصرف خانه. (از دزی ج 1 ص 364) ، در بازی کارت، بی ارزش. (از دزی ج 1 ص 364)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خریش
تصویر خریش
خراش، خراشیدگی، ریشخند
فرهنگ فارسی عمید
(خُ فَ)
سنگ پا. (از دزی ج 1 ص 364)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ترفیش ریش، شانه کردن آن را و راست نمودن، چنانکه به بیل ماند. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد) (از المنجد)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
پادشاه، بزرگ، کدخدا، کدبانوی خانه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ ظَلْ لُ)
بد صحبت کردن. (از دزی ج 1 ص 364)
لغت نامه دهخدا
(خَرِ)
خرافت. کودنی. (ناظم الاطباء). سفه
لغت نامه دهخدا
(خَ فا)
معرب خرپا و آن دانۀ خلر است. (یادداشت بخط مؤلف) (ناظم الاطباء). جلّبان. خلر
لغت نامه دهخدا
(خَ رَ فی ی)
منسوب به خریف، میوۀ تازۀ پائیزمیوۀ پائیزی. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
نام یکی از شاگردان جابر بن حیان و کوچۀ خرفی در مدینه بدو منسوب است. (از ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خرفی
تصویر خرفی
کم عقلی از پیری خرف بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خریش
تصویر خریش
خراشیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ترفیش
تصویر ترفیش
شانه زدن ریش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خریش
تصویر خریش
ریشخند، استهزا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خریش
تصویر خریش
((خَ))
خراش
فرهنگ فارسی معین
آدم بدبو، متکبر، خودخواه
فرهنگ گویش مازندرانی
خراشیدن
فرهنگ گویش مازندرانی