گیاهی خودرو و یک ساله با ساقۀهای سرخ و برگ های سبز و تخم های ریز سیاه لعاب دار و نرم کننده که مصرف خوراکی و دارویی دارد، تورک، پرپهن، بلبن، فرفخ، بخله، بخیله، بوخل، بوخله، بیخیله، بقلة الحمقا
گیاهی خودرو و یک ساله با ساقۀهای سرخ و برگ های سبز و تخم های ریز سیاه لعاب دار و نرم کننده که مصرف خوراکی و دارویی دارد، تورَک، پَرپَهن، بَلبَن، فَرفَخ، بُخلِه، بَخیلِه، بوخَل، بوخَلِه، بیخیلِه، بَقلَةُ الحَمقا
جنس نر از مرغ خانگی، خروچ، خره، خروه، دیک، ابوالیقظان خروس کولی: در علم زیست شناسی پرنده ای وحشی شبیه خروس و بزرگ تر از کبوتر با پاهای دراز، بال های بزرگ، دم پهن، چشم های درشت و کاکلی از پر که بیشتر در کنار آب ها و سبزه زارها به سر می برد
جنس نر از مرغ خانگی، خُروچ، خُرُه، خُروه، دیک، اَبوالیَقظان خروس کولی: در علم زیست شناسی پرنده ای وحشی شبیه خروس و بزرگ تر از کبوتر با پاهای دراز، بال های بزرگ، دم پهن، چشم های درشت و کاکلی از پر که بیشتر در کنار آب ها و سبزه زارها به سر می برد
ده کوچکی است از دهستان قاقازان بخش ضیأآباد شهرستان قزوین، این ده در نودهزارگزی شمال ضیأآباد و 18هزارگزی راه عمومی واقع است، به آنجا 55 تن سکنه از طایفۀ غیاثوند زندگی می کنند که در زمستان به ارس آباد می روند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
ده کوچکی است از دهستان قاقازان بخش ضیأآباد شهرستان قزوین، این ده در نودهزارگزی شمال ضیأآباد و 18هزارگزی راه عمومی واقع است، به آنجا 55 تن سکنه از طایفۀ غیاثوند زندگی می کنند که در زمستان به ارس آباد می روند، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1)
آسیای بزرگی را گویند که آنرا با چارپاگردانند نه با آب. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). آسیای بزرگ که به خر وستورش گردانند. (از شرفنامۀ منیری). آسیای بزرگ و اس که با خر گردانند. (از آنندراج). نوعی از آسیا که خر یا گاو می گرداند و جواز روغنگران که بدان از کنجد و غیره روغن گیرند. (از غیاث اللغات). خانه ای که در او بچهارپایان چیزی بسنگ آس کنند و آن سنگ را گروهی سنگ خراس گویند. (یادداشت بخط مؤلف) : خراس و آخر و خنبه ببردند نبود از چنگشان بس چیز پنهان. کسائی مروزی. وانگهی پیداست چون زو فایده جمله تراست کاین خراس از بهر تو گردد چنین بی حد و مر. ناصرخسرو. نگه کنید که در دست این و آن چو خراس بچند گونه بدیدید بر خراسان را. ناصرخسرو. به خراسی کشید هر یک شان که سزاوارتر ز خر بخراس. ناصرخسرو. خویشتن بینی از نهاد و قیاس گرد خود گشته همچو گاو خراس. سنائی. اعتماد تو در همه احوال بر خدا به که بر خراس و جوال. سنائی. آنکه از ملکش خراسی دیده باشی پیش نه گر روی بر بام این سقف بدین پهناوری. انوری. ماییم در این گنبد دیرینه اساس جویندۀ رخنه ای چو مور اندر طاس آگاه نه از منزل امید و هراس سرگشته و چشم بسته چون گاو خراس. انوری. ری خراس است و خراسان شده ایوان ارم در خراسم که به ایوان شدنم نگذارند. خاقانی. فرضۀ عسقلان و نیل از شط مفلحان دگر هست خراسی پارگین از سمت مزوری. خاقانی. آسیمه سر چو گاو خراسم که چشم بند نگذاردم که چشم بروغن درآورم. خاقانی. کعبه روغنخانه دان و روز و شب گاو خراس گاو پیسه گردروغنخانه گردان آمده. خاقانی. فوجی مردم که با او مانده بودند چون گاو خراس گرد خویش می آمد و سرگردان... تردد می کرد. (ترجمه تاریخ یمینی). چو گاوی در خراس افکنده پویان همه ره دانه ریز و دانه جویان. نظامی. هفت سالم درین خراس افکند در دو پایم کلید و داس افکند. نظامی. بکوفه درآمد خراسی دید که اشتر را بسته بود، گفت: این اشتر را روزی چند کرا دهید گفتند: دو درم. شیخ گفت: اشتر را بگشایید و مرا دربندید و تا نماز شام یکی درم دهید اشتر را بگشادند و شیخ را در خراس بستند. (تذکره الاولیاء عطار). خراسی دید روزی دیر خسته که می گردند و اشتر چشم بسته. عطار (اسرارنامه). مانم به چشم بسته به گاوخراس لیک هستم ز آب دیده چو خر مانده در خلاب. کمال الدین اسماعیل. آفتاب و ماه دو گاو خراس گرد می گردند و میدارند پاس. مولوی. آن خراسی می دود قصدش خلاص تا بیابد ازخشب یکدم مناص. مولوی (مثنوی). پیش شهر عقل کلی این حواس چون خران چشم بسته در خراس. مولوی (مثنوی). چرخ است خراس آسیارو چه کهنه چه نو در آسیا جو. دهلوی. ، آسمان. نه فلک: ای خداوند این کبودخراس بر تو از بنده صدهزارسپاس. ناصرخسرو. بخواه جام که سر چرب کردخصم ترا بشیشۀتهی این آبگینه رنگ خراس. سیدحسن غزنوی. ز نه خراس برون شو به کوی هشت صفت که هست حاصل این هشت، هشت باغ بقا. خاقانی. چه باید درین هفت چشمه خراس ز بهر جوی چند بردن سپاس. نظامی. - خراس خراب، کنایه از آسمان. (ناظم الاطباء) : یک خروش خروس صبح کرم زین خراس خراب نشنیدم. خاقانی. بمقطع خرد و مقطع نفس که در او خلاص جان خواص است از این خراس خراب. خاقانی. - خراس خسیسان، کنایه از آسمان. (ناظم الاطباء) : مرادبخشا در تو گریزم از اخلاص کزین خراس خسیسان دهی خلاص مرا. خاقانی
آسیای بزرگی را گویند که آنرا با چارپاگردانند نه با آب. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء). آسیای بزرگ که به خر وستورش گردانند. (از شرفنامۀ منیری). آسیای بزرگ و اس که با خر گردانند. (از آنندراج). نوعی از آسیا که خر یا گاو می گرداند و جواز روغنگران که بدان از کنجد و غیره روغن گیرند. (از غیاث اللغات). خانه ای که در او بچهارپایان چیزی بسنگ آس کنند و آن سنگ را گروهی سنگ خراس گویند. (یادداشت بخط مؤلف) : خراس و آخر و خنبه ببردند نبود از چنگشان بس چیز پنهان. کسائی مروزی. وانگهی پیداست چون زو فایده جمله تراست کاین خراس از بهر تو گردد چنین بی حد و مر. ناصرخسرو. نگه کنید که در دست این و آن چو خراس بچند گونه بدیدید بر خراسان را. ناصرخسرو. به خراسی کشید هر یک شان که سزاوارتر ز خر بخراس. ناصرخسرو. خویشتن بینی از نهاد و قیاس گرد خود گشته همچو گاو خراس. سنائی. اعتماد تو در همه احوال بر خدا به که بر خراس و جوال. سنائی. آنکه از ملکش خراسی دیده باشی پیش نه گر روی بر بام این سقف بدین پهناوری. انوری. ماییم در این گنبد دیرینه اساس جویندۀ رخنه ای چو مور اندر طاس آگاه نه از منزل امید و هراس سرگشته و چشم بسته چون گاو خراس. انوری. ری خراس است و خراسان شده ایوان ارم در خراسم که به ایوان شدنم نگذارند. خاقانی. فرضۀ عسقلان و نیل از شط مفلحان دگر هست خراسی پارگین از سمت مزوری. خاقانی. آسیمه سر چو گاو خراسم که چشم بند نگذاردم که چشم بروغن درآورم. خاقانی. کعبه روغنخانه دان و روز و شب گاو خراس گاو پیسه گردروغنخانه گردان آمده. خاقانی. فوجی مردم که با او مانده بودند چون گاو خراس گرد خویش می آمد و سرگردان... تردد می کرد. (ترجمه تاریخ یمینی). چو گاوی در خراس افکنده پویان همه ره دانه ریز و دانه جویان. نظامی. هفت سالم درین خراس افکند در دو پایم کلید و داس افکند. نظامی. بکوفه درآمد خراسی دید که اشتر را بسته بود، گفت: این اشتر را روزی چند کرا دهید گفتند: دو درم. شیخ گفت: اشتر را بگشایید و مرا دربندید و تا نماز شام یکی درم دهید اشتر را بگشادند و شیخ را در خراس بستند. (تذکره الاولیاء عطار). خراسی دید روزی دیر خسته که می گردند و اشتر چشم بسته. عطار (اسرارنامه). مانم به چشم بسته به گاوخراس لیک هستم ز آب دیده چو خر مانده در خلاب. کمال الدین اسماعیل. آفتاب و ماه دو گاو خراس گرد می گردند و میدارند پاس. مولوی. آن خراسی می دود قصدش خلاص تا بیابد ازخشب یکدم مناص. مولوی (مثنوی). پیش شهر عقل کلی این حواس چون خران چشم بسته در خراس. مولوی (مثنوی). چرخ است خراس آسیارو چه کهنه چه نو در آسیا جو. دهلوی. ، آسمان. نه فلک: ای خداوند این کبودخراس بر تو از بنده صدهزارسپاس. ناصرخسرو. بخواه جام که سر چرب کردخصم ترا بشیشۀتهی این آبگینه رنگ خراس. سیدحسن غزنوی. ز نه خراس برون شو به کوی هشت صفت که هست حاصل این هشت، هشت باغ بقا. خاقانی. چه باید درین هفت چشمه خراس ز بهر جوی چند بردن سپاس. نظامی. - خراس خراب، کنایه از آسمان. (ناظم الاطباء) : یک خروش خروس صبح کرم زین خراس خراب نشنیدم. خاقانی. بمقطع خرد و مقطع نفس که در او خلاص جان خواص است از این خراس خراب. خاقانی. - خراس خسیسان، کنایه از آسمان. (ناظم الاطباء) : مرادبخشا در تو گریزم از اخلاص کزین خراس خسیسان دهی خلاص مرا. خاقانی
نام گیاهی است و آنرا بپارسی پرپهن گویند و معرب آن خرفج است و آن بعربی به بقلهالحمقاء معروف است. گویند در اصل بقلهالزهراء بوده و معاندان اهل بیت آنرا برگردانده بقلهالحمقاء خوانده اند. (از انجمن آرای ناصری) (از آنندراج) (از برهان قاطع). فرفین. فرفه. فرفحیز. فرفیه. بقلهالمبارکه. بقلهاللینه. چکوک. وشینگ. بلبن. کف. قینا. کلنگ. کلنگک. نوحل. بوخله. رجله. بی خیله. ختفرج. زریرا. بخله. بخیله. خفرج. گیاه نمناک. تورک. پی خیله. خوک. مویزآب. دندان سا. تخمگان. (یادداشت بخط مؤلف) : کسی را کو تو بینی درد سرفه بفرمایش تو آب دوغ و خرفه. طیان (از فرهنگ اسدی نخجوانی)
نام گیاهی است و آنرا بپارسی پرپهن گویند و معرب آن خرفج است و آن بعربی به بقلهالحمقاء معروف است. گویند در اصل بقلهالزهراء بوده و معاندان اهل بیت آنرا برگردانده بقلهالحمقاء خوانده اند. (از انجمن آرای ناصری) (از آنندراج) (از برهان قاطع). فرفین. فرفه. فرفحیز. فرفیه. بقلهالمبارکه. بقلهاللینه. چکوک. وَشینَگ. بلبن. کف. قینا. کلنگ. کلنگک. نوحل. بوخله. رجله. بی خیله. ختفرج. زریرا. بخله. بخیله. خفرج. گیاه نمناک. تورک. پی خیله. خوک. مویزآب. دندان سا. تخمگان. (یادداشت بخط مؤلف) : کسی را کو تو بینی درد سرفه بفرمایش تو آب دوغ و خرفه. طیان (از فرهنگ اسدی نخجوانی)
چیده گیاهی است از تیره ای بنام خرفه جزو رده جدا گلبرگها که خودرو و دارای ساقه های سرخی است که روی زمین میخوابد. گلبرگهایش سفید یا زرد و تخم های آن ریز و سیاه است. تخم آن در پزشکی بکار میرود پر پهن فرفهن فرفین بوخله خفرج بقله الحمقاء
چیده گیاهی است از تیره ای بنام خرفه جزو رده جدا گلبرگها که خودرو و دارای ساقه های سرخی است که روی زمین میخوابد. گلبرگهایش سفید یا زرد و تخم های آن ریز و سیاه است. تخم آن در پزشکی بکار میرود پر پهن فرفهن فرفین بوخله خفرج بقله الحمقاء
پارسی تازی گشته کرفس بویانک از گیاهان گیاهی است علفی و دو ساله از تیره چتریان بارتفاع 20 تا 60 سانتیمتر که در اکثر نقاط خصوصا در نواحی بحر الرومی (و همچنین ایران) فراوان است. این گیاه جزو سبزیها خوراکی است و در اغذیه مصرف میشود. ریشه اش راست و خاکستر قهوه یی و درونش سفید رنگ است. ساقه اش مایل برنگ سبز بی کرک است و برگها شفاف و اندکی ضخیم میباشند. گلها یش کوچک و سفید مایل بزردند. میوه اش کوچک و قهوه یی رنگ و دارا خطوطی سفید است. ریشه و برگ میوه این گیاه در تداوی مورد استعمال دارد. برگ گیاه مذکور ضد اسکوربوت و شیره آن بعنوان مقوی و ضد تب بکار میرود کرویز اپیوس کرفشا اوداسالیون سلزی سلدهری اجمود. یا کرفس آبی. یکی از گونه های کرفس است که در کنار مردابها میروید و در تداوی بعنوان مدر و ضد اسکوربوت بکار میرود کرفس الما جرجیر الما قره العین. یا کرفس بری. یا کرفس بستانی. یا کرفس بیابانی. یا کرفس تربی گونه ای کرفس که ریشه ای مانند چغندر یا ترب مواد غذایی اندوخته میکند و حجیم میشود. ریشه اش را مانند ترب و چغندر میخورند کرفس شلغمی کرفس لفتی شلغمی کرویزی کرفس ریشه. یا کرفس جبلی. یا کرفس خوراکی. یا کرفس رومی. یا کرفس ریشه. یا کرفس زراعتی. یا کرفس شلغمی. یا کرفس صحرایی. گونه ای کرفس خود رو که در مزارع میروید و در تداوی مصرف میشود کرفس بری کرفس بیابانی سمرینون خرس گیاه کرفس وحشی. توضیح: گونه ای از این نوع کرفس که در کنار مردابها و رود خانه ها میروید بنام کرفس آبی مشهور است. یا کرفس عطری. گونه ای کرفس که دارا گلها سفید و ساقه مخطط و برگها نرم است. گلها این گونه کرفس دارا عطری مطبوع میباشد کرفس مشک یا کرفس فرنگی. نوعی کرفس که در زمان ناصر الدین شاه از اروپا بایران وارد شد و رواج یافت (الماثر و الاثار)، یا کرفس کوهی. گونه ای کرفس که در دامنه تپه ها و نواحی کوهستانی میروید و مانند کرفس بیابانی در تداوی بعنوان مدر ضد اسکوربوت مصرف میشود کرفس جبلی کرفس الجبل داغ کرویزی. یا کرفس لفتی. یا کرفس مشک. یا کرفس معمولی. یا کرفس نبطی. یا کرفس وحشی
پارسی تازی گشته کرفس بویانک از گیاهان گیاهی است علفی و دو ساله از تیره چتریان بارتفاع 20 تا 60 سانتیمتر که در اکثر نقاط خصوصا در نواحی بحر الرومی (و همچنین ایران) فراوان است. این گیاه جزو سبزیها خوراکی است و در اغذیه مصرف میشود. ریشه اش راست و خاکستر قهوه یی و درونش سفید رنگ است. ساقه اش مایل برنگ سبز بی کرک است و برگها شفاف و اندکی ضخیم میباشند. گلها یش کوچک و سفید مایل بزردند. میوه اش کوچک و قهوه یی رنگ و دارا خطوطی سفید است. ریشه و برگ میوه این گیاه در تداوی مورد استعمال دارد. برگ گیاه مذکور ضد اسکوربوت و شیره آن بعنوان مقوی و ضد تب بکار میرود کرویز اپیوس کرفشا اوداسالیون سلزی سلدهری اجمود. یا کرفس آبی. یکی از گونه های کرفس است که در کنار مردابها میروید و در تداوی بعنوان مدر و ضد اسکوربوت بکار میرود کرفس الما جرجیر الما قره العین. یا کرفس بری. یا کرفس بستانی. یا کرفس بیابانی. یا کرفس تربی گونه ای کرفس که ریشه ای مانند چغندر یا ترب مواد غذایی اندوخته میکند و حجیم میشود. ریشه اش را مانند ترب و چغندر میخورند کرفس شلغمی کرفس لفتی شلغمی کرویزی کرفس ریشه. یا کرفس جبلی. یا کرفس خوراکی. یا کرفس رومی. یا کرفس ریشه. یا کرفس زراعتی. یا کرفس شلغمی. یا کرفس صحرایی. گونه ای کرفس خود رو که در مزارع میروید و در تداوی مصرف میشود کرفس بری کرفس بیابانی سمرینون خرس گیاه کرفس وحشی. توضیح: گونه ای از این نوع کرفس که در کنار مردابها و رود خانه ها میروید بنام کرفس آبی مشهور است. یا کرفس عطری. گونه ای کرفس که دارا گلها سفید و ساقه مخطط و برگها نرم است. گلها این گونه کرفس دارا عطری مطبوع میباشد کرفس مشک یا کرفس فرنگی. نوعی کرفس که در زمان ناصر الدین شاه از اروپا بایران وارد شد و رواج یافت (الماثر و الاثار)، یا کرفس کوهی. گونه ای کرفس که در دامنه تپه ها و نواحی کوهستانی میروید و مانند کرفس بیابانی در تداوی بعنوان مدر ضد اسکوربوت مصرف میشود کرفس جبلی کرفس الجبل داغ کرویزی. یا کرفس لفتی. یا کرفس مشک. یا کرفس معمولی. یا کرفس نبطی. یا کرفس وحشی
معرب کرسب، گیاه علفی دو ساله از تیره چتریان معطر، نرم و خوراکی. ریشه و برگ این گیاه در تداوی مورد استعمال دارد. برگ گیاه مذکور ضد اسکوربوت و شیره آن به عنوان مقوی و ضد تب به کار می رود
معرب کرسب، گیاه علفی دو ساله از تیره چتریان معطر، نرم و خوراکی. ریشه و برگ این گیاه در تداوی مورد استعمال دارد. برگ گیاه مذکور ضد اسکوربوت و شیره آن به عنوان مقوی و ضد تب به کار می رود
گیاهی است از تیره خرفه، جزو رده جداگلبرگ ها، گلبرگ هایش سفید یا زرد و تخم های آن ریز و سیاه است، تخم آن در پزشکی به کار می رود، پرپهن، فرفهن، فرفین، بوخله، خفرج، بقله الحمقاء، پخل
گیاهی است از تیره خرفه، جزو رده جداگلبرگ ها، گلبرگ هایش سفید یا زرد و تخم های آن ریز و سیاه است، تخم آن در پزشکی به کار می رود، پرپهن، فرفهن، فرفین، بوخله، خفرج، بقله الحمقاء، پخل
مرغ نر خانگی از راسته ماکیان، خروچ، خرو خروس بی محل: کنایه از کسی که کارها را بی موقع و بی جا انجام دهد خروس جنگی: خروسی که برای خروس بازی تربیت کنند، آدم شرور و دعواطلب، خروچ
مرغ نر خانگی از راسته ماکیان، خروچ، خرو خروس بی محل: کنایه از کسی که کارها را بی موقع و بی جا انجام دهد خروس جنگی: خروسی که برای خروس بازی تربیت کنند، آدم شرور و دعواطلب، خروچ