خردی. کوچکی: من از خردگی رانده ام با سپاه که ویران کنم دودۀ ساوه شاه. فردوسی (شاهنامه چ دبیرسیاقی ج 5 ص 2252). زمین زینهاری بود ننگ تو بدین خردگی کردن آهنگ تو. فردوسی. نگاه کن که بقا را چگونه می کوشد بخردگی منگر دانۀ سپندان را. ناصرخسرو. گندم سخت از جگر افسردگی است خردی او مایۀ بی خردگی است. نظامی
خردی. کوچکی: من از خردگی رانده ام با سپاه که ویران کنم دودۀ ساوه شاه. فردوسی (شاهنامه چ دبیرسیاقی ج 5 ص 2252). زمین زینهاری بود ننگ تو بدین خردگی کردن آهنگ تو. فردوسی. نگاه کن که بقا را چگونه می کوشد بخردگی منگر دانۀ سپندان را. ناصرخسرو. گندم سخت از جگر افسردگی است خردی او مایۀ بی خردگی است. نظامی
پرده نشین، پوشیده، درپرده کنایه از زن، دختر پرده دار مقرّب پادشاه که در همۀ اوقات می توانسته به حضور سلطان برود و واسطۀ میان شاه و مردم باشد، روزبان، آغاجی، حاجب، سادن، پردگین، ایشیک آقاسی
پرده نشین، پوشیده، درپرده کنایه از زن، دختر پرده دار مقرّب پادشاه که در همۀ اوقات می توانسته به حضور سلطان برود و واسطۀ میان شاه و مردم باشد، روزبان، آغاجی، حاجِب، سادِن، پَردِگین، ایشیک آقاسی