کسی که عقل و دانش مربی وی باشد: گر پدر دعوی خدایی کرد من خدادوستم خردپرورد. نظامی. ، آن مفهوم یا آن چیز که خرد و عقل آدمی آنرا پرورده باشد: این سخن را که شد خردپرورد بر دعای تو ختم خواهم کرد. نظامی
کسی که عقل و دانش مربی وی باشد: گر پدر دعوی خدایی کرد من خدادوستم خردپرورد. نظامی. ، آن مفهوم یا آن چیز که خرد و عقل آدمی آنرا پرورده باشد: این سخن را که شد خردپرورد بر دعای تو ختم خواهم کرد. نظامی
مالک. خداوند. مولی. (یادداشت بخط مؤلف). ظاهراً ممال خداوند است: آن نفس حضرت خواجه را بخدیوند کنیزک رسانیدم، شاد شد و معاملت من قبول کرد. (انیس الطالبین بخاری نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف). خواجه پرسیدند که از کنیزک خبری شد؟ خدیوند کنیزک گفت: بمنزل نرفته ام تا از حال کنیزک پرسم. (انیس الطالبین بخاری). از دراز گوش خواجه هیزم افتاد اسماعیل در غضب شد و چنانکه عادت عوام خلق است که در حال غضب بر خدیوند چهارپا دشنام می دهند از او چنان سخنی صادر شد. (انیس الطالبین). درآنجا دو گنبد بوده و در بیرون آن شتران خفته و خدیوندان شتران در گنبد بودند. (انیس الطالبین بخاری)
مالک. خداوند. مولی. (یادداشت بخط مؤلف). ظاهراً ممال خداوند است: آن نفس حضرت خواجه را بخدیوند کنیزک رسانیدم، شاد شد و معاملت من قبول کرد. (انیس الطالبین بخاری نسخۀ خطی کتاب خانه مؤلف). خواجه پرسیدند که از کنیزک خبری شد؟ خدیوند کنیزک گفت: بمنزل نرفته ام تا از حال کنیزک پرسم. (انیس الطالبین بخاری). از دراز گوش خواجه هیزم افتاد اسماعیل در غضب شد و چنانکه عادت عوام خلق است که در حال غضب بر خدیوند چهارپا دشنام می دهند از او چنان سخنی صادر شد. (انیس الطالبین). درآنجا دو گنبد بوده و در بیرون آن شتران خفته و خدیوندان شتران در گنبد بودند. (انیس الطالبین بخاری)