جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با درپیوند

دیرپیوند

دیرپیوند
دارای پیوستگی و اتصال دراز. که پیوستگی و ارتباط قدیم دارد:
کهن دولت چو باشد دیر پیوند
رعیت را نباشد هیچ دربند.
نظامی.
نه عیب تست که بیگانه وار میگذری
کسی که زودگسل نیست دیرپیوند است.
نظیری
لغت نامه دهخدا

صد پیوند

صد پیوند
نادرست نویسی سد پیوند تاج خروس از گیاهان، بارهنگ آبی تاج خروس، بارهنگ آبی
فرهنگ لغت هوشیار

بدپیوند

بدپیوند
بدوصل. که بد وصلت جوید. که وصلت بد طلبد:
بسیار بگفتم ای دل بدپیوند
با عشق مکوش و دل بهر عشوه مبند.
(از سندبادنامه ص 58).
لغت نامه دهخدا

خردپیوند

خردپیوند
کم جثه. کوچک. باریک اندام:
با آن پسران خردپیوند
هم لوح نشسته دختری چند.
نظامی
لغت نامه دهخدا

چارپیوند

چارپیوند
چارطبع (سردی و گرمی و تری و خشکی) :
ز خود بگذر که با این چارپیوند
نشایدرست از این هفت آهنین بند.
نظامی
لغت نامه دهخدا

پرزیوند

پرزیوند
بمعنی صریح باشد که در مقابل رَمز و ایماست. (برهان). شاهدی برای این کلمه و معنی آن بدست نیامد و مجعول مینماید
لغت نامه دهخدا

صدپیوند

صدپیوند
گیاهی است که در تازی عصافیرالراعی نام دارد. (آنندراج). به اصطلاح عامۀ فارس عصی الراعی است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا

درپیمودن

درپیمودن
پیمودن:
نیک بنگر به روزنامۀ خویش
درمپیمای خار و خس به جراب.
ناصرخسرو
لغت نامه دهخدا

زریوند

زریوند
نام مبارزی است مازندرانی. (برهان) (ناظم الاطباء) (از فرهنگ رشیدی) (شرفنامۀ منیری) (آنندراج). مبارزی بوده از مبارزان. (جهانگیری) :
زریوند مازندرانی منم
که بازی بود جنگ اهریمنم.
نظامی (از جهانگیری).
سوی میمنه در صف رومیان
زریوند گیلی کمر بر میان.
امیرخسرو (ایضاً)
لغت نامه دهخدا