جدول جو
جدول جو

معنی خردپا - جستجوی لغت در جدول جو

خردپا
(خُ)
نام گلی است:
خجسته را بجز از خردپا ندارد گوش
بنفشه را بجز از گرگ پا ندارد پاس.
منوچهری
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

چوبی کلفت یا میله ای آهنی که به صورت عمودی زیر چیزی به خصوص زیر سقف یا زیر پل قرار دهند
فرهنگ فارسی عمید
(خُ دَ)
جانوری است خوش آواز و خوشرنگ. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) :
خجسته را بجز از خردما ندارد گوش
بنفشه را بجز از کرکرک ندارد پاس.
منوچهری.
باز مرا طبع شعر سخت بجوش آمده ست
کم سخن عندلیب دوش بگوش آمده ست
از شغب خردما لاله بهوش آمده ست
زیر ببانگ آمده ست بم بخروش آمده ست.
منوچهری.
زرد گل بیمار گردد فاخته بیمارپرس
یاسمین ابدال گردد خردما زائر شود.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(خَ)
چوب بندی زیر آهنهای شیروانی. (یادداشت مؤلف). چون بخواهند آهن شیروانی را بکوبند ابتدا از چوبهای ضخیم مثلث هایی درست میکنند و قاعده آن مثلثها را روی سقف میگذارند و سپس روی اضلاع این مثلث ها دستکهای چوبی میکوبند و زمینه را برای آهن کوبی آماده میکنند. امروزه این کلمه بر مثلثهای ساخته شدۀ از آهن برای منظورهایی شبیه بمنظور فوق نیز اطلاق میشود. خرفی ̍. خلّر. جلّبان. (یادداشت به خط مؤلف) ، چوب بندی بشکل مثلث برای اره کشی و از وسط شکافتن تیر. (یادداشت بخط مؤلف) ، چوب بندی برای آویزان کردن پردۀ نقاشی تا نقاش بتواند درکنار آن نشیند و نقاشی کند. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
پیرامون تخت، جای نشستن، یا گرد پا نشستن، مربع نشستن چهار زانو نشستن: هر که سروری ندارد و مخدومی ندارد... نیک بی ادب باشد و اخلاق ناپسندیده دارد چنانکه کافرخطایی گرد پا می نشیند و اخ و تف می کند
فرهنگ لغت هوشیار
چوبی ضخیم یا میله ای آهنین که آنرا عمودا در زیر سقف یا جایی دیگر کار گذارند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خردما
تصویر خردما
((خُ))
جانوری خوش آواز و خوش رنگ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گردپا
تصویر گردپا
گردپای، پیرامون تخت، جای نشستن
گردپا نشستن: مربع نشستن، چهار زانو نشستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خرپا
تصویر خرپا
((خَ))
داربستی از چوب یا آهن به شکل مثلث که زیر سقف، پل و مانند آن قرار می دهند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خودپا
تصویر خودپا
مستقل
فرهنگ واژه فارسی سره
اثر، پی، رد، نقش پا
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از ردپا
تصویر ردپا
البصمة
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از ردپا
تصویر ردپا
Footsteps
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ردپا
تصویر ردپا
empreintes
دیکشنری فارسی به فرانسوی
چوب بندی روی سقف که چوب های زیر شیروانی به آن ها تکیه دارند
فرهنگ گویش مازندرانی
خوراکی نوبرانه
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از ردپا
تصویر ردپا
脚步
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ردپا
تصویر ردپا
ayak izleri
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از ردپا
تصویر ردپا
следы
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ردپا
تصویر ردپا
Fußspuren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ردپا
تصویر ردپا
قدموں کے نشانات
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از ردپا
تصویر ردپا
পদচিহ্ন
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ردپا
تصویر ردپا
รอยเท้า
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از ردپا
تصویر ردپا
nyayo
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از ردپا
تصویر ردپا
발자국
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ردپا
تصویر ردپا
pegadas
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ردپا
تصویر ردپا
足跡
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از ردپا
تصویر ردپا
עקבות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ردپا
تصویر ردپا
jejak kaki
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از ردپا
تصویر ردپا
पदचिह्न
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ردپا
تصویر ردپا
voetstappen
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ردپا
تصویر ردپا
сліди
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ردپا
تصویر ردپا
huellas
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ردپا
تصویر ردپا
ślady
دیکشنری فارسی به لهستانی