جدول جو
جدول جو

معنی خردخرد - جستجوی لغت در جدول جو

خردخرد
(خُ خُ)
کوچک کوچک. (یادداشت بخط مؤلف) ، کم کم. رفته رفته. بتدریج. تدریجاً. بمرور. متدرجاً. آهسته آهسته. (یادداشت بخط مؤلف) :
تیر و بهار دهر جفا پیشه خردخرد
بر تو همی شمرد و تو خود خفته چون خمیر.
ناصرخسرو.
بارانکی خردخرد می بارید، چنانکه زمین ترگونه می کرد. (تاریخ بیهقی چ فیاض چ دانشگاه مشهد ص 340)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خندخند
تصویر خندخند
خندۀ بلند و متصل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خردمند
تصویر خردمند
دارای خرد، عاقل، دانا، هوشیار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خرد خرد
تصویر خرد خرد
کم کم و آهسته آهسته پیش رفتن، به تدریج و تأنّی، پلّه پلّه، کم کم، کیچ کیچ، آرام آرام، رفته رفته، نرم نرمک، جسته جسته، نرم نرم، متدرّج، خوش خوشک، خوش خوش، آهسته آهسته، اندک اندک، تدرّج
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بردبرد
تصویر بردبرد
بردابرد، هنگام عبور بزرگان از معابر توسط خادمان با صدای بلند گفته می شد، دورباش کورباش، آوازۀ عظمت، آشوب، غوغا، هنگامه
فرهنگ فارسی عمید
(خُ خَ)
خرده خری. مقابل عمده خری. خرید عمده و بمقدار معتنی به نکردن از کالایی بلکه کم کم خریدن از آن کالا. مقابل خرده فروشی
لغت نامه دهخدا
(خُ مُ)
چیزهای سبک کم بها، شکسته و ریزریزه. (از غیاث اللغات). و رجوع به خرد و مرد شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پر خرد
تصویر پر خرد
بسیار زیرک و عاقل پر عقل پر شعور مقابل کم خرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خردمند
تصویر خردمند
عاقل، صاحب عقل و خرد صاحب خرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خردکردن
تصویر خردکردن
از هم پاشیدن ریز ریز کردن، کشتن نابود کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گردگرد
تصویر گردگرد
دائر زننده، دوران پیدا کننده
فرهنگ لغت هوشیار
کلمه ای که بهنگام حرکت شاه یا امیر در معابر نگهبانان وی که پیشاپیش او میرفتند بلند میگفتند یعنی: دور شوید خ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خردمند
تصویر خردمند
((خِ رَ مَ))
عاقل، دانا
فرهنگ فارسی معین
تصویری از زادخرد
تصویر زادخرد
((خُ))
کم سال
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خردورز
تصویر خردورز
منطقی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خردمند
تصویر خردمند
عاقل
فرهنگ واژه فارسی سره
اندک اندک، به تدریج، کم کم، کم کمک، نم نمک
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از خردمند
تصویر خردمند
Wise
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خردمند
تصویر خردمند
sage
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از خردمند
تصویر خردمند
wijs
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از خردمند
تصویر خردمند
현명한
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از خردمند
تصویر خردمند
賢い
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از خردمند
تصویر خردمند
חכם
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از خردمند
تصویر خردمند
बुद्धिमान
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از خردمند
تصویر خردمند
bijaksana
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از خردمند
تصویر خردمند
ฉลาด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از خردمند
تصویر خردمند
мудрый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خردمند
تصویر خردمند
weise
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خردمند
تصویر خردمند
sabio
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از خردمند
تصویر خردمند
saggio
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خردمند
تصویر خردمند
sábio
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خردمند
تصویر خردمند
明智的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خردمند
تصویر خردمند
mądry
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خردمند
تصویر خردمند
мудрий
دیکشنری فارسی به اوکراینی