جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با خردورز

خردورزی

خردورزی
خردوری، فرزانگی، خردمندی، عقل ورزی، تعقل
متضاد: خردستیزی، خردگرایی، خردباوری
متضاد: خردگریزی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

خردور

خردور
عاقِل، دانا، خِرَدمَند، فَرزان، خِرَدومَند، پیردِل، مُتِفَکِّر، لَبیب، فَرزانِه، حَصیف، داناسَر، باخِرَد، راد، مُتَدَبِّر، اَریب، نیکورای، خِرَدپیشِه، فَروهیدِه، بِخرَد، صاحِب خِرَد
خردور
فرهنگ فارسی عمید

خردور

خردور
عاقل. هوشیار. آگاه. (ناظم الاطباء) :
از مرد خرد بپرس ازیرا
جز تو بجهان خردورانند.
ناصرخسرو.
بگوش خردور دبیر کهن
همی کرد پالوده سیم سخن.
سعدی
لغت نامه دهخدا