جدول جو
جدول جو

معنی خردخاکشی - جستجوی لغت در جدول جو

خردخاکشی
(خُ)
در تداول عامه بذرات متلاشی شده، ریزریزشده و خردشده اطلاق شود. (یادداشت بخط مؤلف).
- خردخاکشی شدن، بذرات متلاشی شدن. سخت شکستن به ریزه ها
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

حشره ای خاکی رنگ و کوچک با پاهای کوتاه که در جاهای نمناک زندگی می کند
فرهنگ فارسی عمید
(خُ دُ کِ)
ریزه ریزه. خرد. مرد. خرد و خمیر، خردخاکشی. سخت خرد
لغت نامه دهخدا
(خَ)
خرخدا. حشره ای است خرد برنگ خاک وبسیارپای. (یادداشت بخط مؤلف). حمارالارض. حمارالبیت. حمارقبان. هدبه. عیرقبان. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بَ چَ شُ دَ)
سخت شکستن به ریزه ها. سخت خرد کردن. ریزریز کردن
لغت نامه دهخدا
جانوریست که از شاخه بند پاییان جزو رده سخت پوستان که بدنش از حلقات متعدد کیتینی پوشیده شده و بزرگیش باندازه یک دانه باقلا یا کمی کوچکتر است و دارای پاهای متعدد کوتاه میباشد و در چاهای تاریک و نمناک بسر میبرد و از بقایای حوراکیها و مواد آلی تغذیه میکند خرک خاکی خر خدا هدبه پریا
فرهنگ لغت هوشیار
((خَ))
جانوری است از دسته بندپایان با اندامی کوچک و خاکستری رنگ که در جاهای نمور و تاریک زندگی می کند
فرهنگ فارسی معین