جدول جو
جدول جو

معنی خر خاکی

خر خاکی((خَ))
جانوری است از دسته بندپایان با اندامی کوچک و خاکستری رنگ که در جاهای نمور و تاریک زندگی می کند
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با خر خاکی

خرک خاکی

خرک خاکی
حمارقبان. (بحر الجواهر). نوعی کرم باشد. رجوع به حمارقبان شود
لغت نامه دهخدا

خرخاکی

خرخاکی
جانوریست که از شاخه بند پاییان جزو رده سخت پوستان که بدنش از حلقات متعدد کیتینی پوشیده شده و بزرگیش باندازه یک دانه باقلا یا کمی کوچکتر است و دارای پاهای متعدد کوتاه میباشد و در چاهای تاریک و نمناک بسر میبرد و از بقایای حوراکیها و مواد آلی تغذیه میکند خرک خاکی خر خدا هدبه پریا
فرهنگ لغت هوشیار

خرخاکی

خرخاکی
حشره ای خاکی رنگ و کوچک با پاهای کوتاه که در جاهای نمناک زندگی می کند
فرهنگ فارسی عمید

خرخاکی

خرخاکی
خرخدا. حشره ای است خرد برنگ خاک وبسیارپای. (یادداشت بخط مؤلف). حمارالارض. حمارالبیت. حمارقبان. هدبه. عیرقبان. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا

خردخاکشی

خردخاکشی
در تداول عامه بذرات متلاشی شده، ریزریزشده و خردشده اطلاق شود. (یادداشت بخط مؤلف).
- خردخاکشی شدن، بذرات متلاشی شدن. سخت شکستن به ریزه ها
لغت نامه دهخدا

خط پاکی

خط پاکی
خطی که بعد از فراغ از محاسبه بدست دهند و آنرا مفاصا نیز خوانند و در هندوستان به فارغ خطی شهرت دارد و این از اهل زبان بتحقیق پیوسته. (آنندراج) :
دلش بود ز آلودگی در شگفت
ز آلودگان خط پاکی گرفت.
وحید (از آنندراج).
دارد خط پاکی بکف از ساده دلیها
دیوانۀ ما را چه غم از روز حساب است.
صائب (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا

خرخانی

خرخانی
منسوب به خرخان که قریه ای از قراء قومس است. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا

خرخاری

خرخاری
عمل خاریدن خر خر دیگری را با پوزه. (یادداشت بخط مؤلف) ، عمل خاریدن یکدیگر چون خاریدن خران یکدیگر را با پوزه. (یادداشت بخط مؤلف) ، بمزاح ملاعبه را گویند. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا