جدول جو
جدول جو

معنی خرداد - جستجوی لغت در جدول جو

خرداد(پسرانه)
کمال، رسایی، نام فرشته نگهبان آب، نام ماه سوم از سال شمسی، روز ششم از هر ماه شمسی در ایران قدیم، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از پنج تن بزرگان درگاه قباد پادشاه ساسانی
تصویری از خرداد
تصویر خرداد
فرهنگ نامهای ایرانی
خرداد
ماه سوم از سال خورشیدی، ماه آخر بهار، روز ششم از هر ماه خورشیدی
تصویری از خرداد
تصویر خرداد
فرهنگ فارسی عمید
خرداد(خُ)
نام مادر اردشیر، و قنطرۀ خرداد و میان ایدج و رباط در سمرقند منسوب بدوست. آن از عجایب دنیاست، طول آن هزار ذرع و بالای آن صدوپنجاه ذرع و بیشتر پایۀ آن از ارزیز و آهن است. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
خرداد
نام ماه سوم سال است این ماه آخر بهار است - خرداد ماه جلالی است
تصویری از خرداد
تصویر خرداد
فرهنگ لغت هوشیار
خرداد((خُ))
نام یکی از امشاسپندان و ایزد موکل بر آب، ماه سوم از سال شمسی، نام روز ششم از هر ماه خورشیدی
تصویری از خرداد
تصویر خرداد
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خرزاد
تصویر خرزاد
(پسرانه)
خورزاد، نام یکی از پسران خسروپرویز پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فرداد
تصویر فرداد
(پسرانه)
داده شکوه وزیبائی، داده شکوه و جلال
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پرداد
تصویر پرداد
(پسرانه)
نخستین آفریده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خرشاد
تصویر خرشاد
(دخترانه و پسرانه)
خورشید، آفتاب، از شخصیتهای شاهنامه، نام پسر خراد از سرداران خسروپرویز پادشاه ساسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خرشاد
تصویر خرشاد
خورشید، کره ای سوزان و گازی که زمین و سیارات دیگر منظومۀ شمسی دور آن می گردند و از آن کسب نور و حرارت می کنند، آفتاب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مرداد
تصویر مرداد
ماه پنجم از سال خورشیدی، روز هفتم از هر ماه خورشیدی، برای مثال روز مرداد مژده داد بدان / که جهان شد به طبع باز جوان (مسعودسعد - ۵۴۶)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پرداد
تصویر پرداد
پرعدل، پر از عدل و داد
فرهنگ فارسی عمید
(خُ)
می. شراب. خمر. قسمی باده است. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(کَ نَ / نِ)
پستان کردن گوسفند و جز آن پیش از زادن. (منتهی الارب). شیر از پستان چکانیدن گوسفند پیش از زائیدن.
لغت نامه دهخدا
(خُ)
خرشا. آفتاب. خورشید. (ناظم الاطباء) (از برهان قاطع) :
گشته از فیض تابش خرشاد
کوه در سبز و بوم و بر آباد.
روحانی (از فرهنگ جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
نام فرخ زاد بن خسروپرویز است بزعم بعضی از ارباب تاریخ و سیر. اینک قول حبیب السیر (ج 1 چ خیام ص 253) در این مورد: فرخ زاد بن خسروبن پرویز بزغم بعضی از اهل خبر بخرزاد موسوم بوده و از سیاق کلام طبری چنین مستفاد می گردد که خرزاد پادشاهی است غیر فرخ زاد. در روضهالصفا سمت تحریر یافته که بعد از انقلاباتی که مجملی از آن نوشته شد اعیان عجم به تفتیش احوال شاهزادگان اشتغال نموده معلوم کردند که یکی از اولاد پرویز که از ترس شیرویه گریخته بوده در نصیبین است و به اهتمام تمام آن بیچاره را از آنجا بمدائن طلبیده تاج شاهی بر سرش نهادند و چون مدت یک ماه از فرمانفرمایی او درگذشت بسعی یکی از غلامان خدمتکار مسموم گشت. لقبش بقول صاحب مفاتیح العلوم ’ممتاز’ بود
لغت نامه دهخدا
(بِ تَ مَ)
آنکه خر دیگران را دزدد. فحش گونه ای است که در وقت اهانت بکسی آنرا بکار برند:
ای دیو ابوالمظفر خردزد اغنوی
یک شب به نخشب اندر بی فتنه نغنوی.
سوزنی.
اولاً لشکر آل مرتضی که باشند شیرمردان فیلسان باشند و... نه مستی... اموی طبع، مروانی رنگ... چون قماربازان در کند و... خردزدان در شهرستان. (کتاب النقض ص 475)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
نام شهری بوده در صقلاب. شهری بزرگ است (از صقلاب) و مستقر پادشاه است. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
خردشتی. گورخر. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
یأجوج و مأجوج، چون کوتاه و خرد بوده اند:
با تیغ پیش جمع بزرگان هندوان
چون پیش خیل خردان سد سکندری.
ابوالفرج رونی
لغت نامه دهخدا
(اَ)
فریبنده. مکار. حیله باز.
لغت نامه دهخدا
(پُ)
پرعدل. بسیارعدل. پر از عدل و داد:
ورا گشت آن شاهی آراسته
جهان گشت پرداد و پرخاسته.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(کَ)
بنای عمارت و دیوار و امثال آن باشد. کرداده. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(دِ)
صورتی و تلفظی است تیرداد را که نام یکی از پسران خسروپرویز بوده است. (از تاریخ ایران باستان ج 3 ص 2594)
لغت نامه دهخدا
غول بیابان، و این غول به صورت آدمی باشد پرموی با پایهای دراز و عقب ماندگان کاروان را بشب چون راهنمائی در پیش افتد و از راه بیرون برد به بیابان و آنان را هلاک کند و خونشان بیاشامد، این کلمه تنها در فرهنگ شعوری هست و این فرهنگ معتمد نیست
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بازگردانیدن. (تاج المصادر بیهقی) (از اقرب الموارد) ، بسیار گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، دودله نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). و رجوع به ردّ و تردید شود
لغت نامه دهخدا
جایی است (بحدود ماوراءالنهر) که اندر او بت خانه های... و اندر وی اندکی تبتیانند و بر دست چپ او حصاری است که اندر وی تبتیانند. (حدود العالم)
لغت نامه دهخدا
ماه پنجم هر سال شمسی، هفتمین روز هر ماه شمسی: روز مرداد مژده داد بدان که جهان شد بطبع باز جوان. (مسعود سعد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرداد
تصویر پرداد
پر عدل بسیار عدل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرشاد
تصویر خرشاد
آفتاب، خورشید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرشاد
تصویر خرشاد
((خُ))
خورشید
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مرداد
تصویر مرداد
((مُ))
نام روز هفتم از هر ماه خورشیدی، نام ماه پنجم از سال خورشیدی، امشاسپند موکل بر گیاه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از فرداد
تصویر فرداد
حکم
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از رخداد
تصویر رخداد
عارضه، واقعه
فرهنگ واژه فارسی سره
اتفاق، پیشامد، حادثه، رویداد، ماجرا، واقعه
فرهنگ واژه مترادف متضاد