عمل خاریدن خر خر دیگری را با پوزه. (یادداشت بخط مؤلف) ، عمل خاریدن یکدیگر چون خاریدن خران یکدیگر را با پوزه. (یادداشت بخط مؤلف) ، بمزاح ملاعبه را گویند. (یادداشت بخط مؤلف)
عمل خاریدن خر خر دیگری را با پوزه. (یادداشت بخط مؤلف) ، عمل خاریدن یکدیگر چون خاریدن خران یکدیگر را با پوزه. (یادداشت بخط مؤلف) ، بمزاح ملاعبه را گویند. (یادداشت بخط مؤلف)
حالت خارش بدن، کنایه از دلواپسی و اضطرابی که از تعلق خاطر، تمایل و هوس به چیزی در انسان پیدا می شود، دغدغه، برای مثال از خارخار عشق تو در سینه دارم خارها / هر دم شکفته بر رخم زآن خارها گلزارها (جامی - ۸)
حالت خارش بدن، کنایه از دلواپسی و اضطرابی که از تعلق خاطر، تمایل و هوس به چیزی در انسان پیدا می شود، دغدغه، برای مِثال از خارخار عشق تو در سینه دارم خارها / هر دم شکفته بر رخم زآن خارها گلزارها (جامی - ۸)
سری بن سهل بن خربان جندیشابوری. خربانی از روایان بود. از عبدالله بن رشید و دیگران روایت حدیث دارد و از او جماعتی چون عبدالصمد بن علی حدیث می کنند. (از انساب سمعانی)
سری بن سهل بن خربان جندیشابوری. خربانی از روایان بود. از عبدالله بن رشید و دیگران روایت حدیث دارد و از او جماعتی چون عبدالصمد بن علی حدیث می کنند. (از انساب سمعانی)
احمد بن اسحاق بن خربان بصری خربانی، مکنی به ابوعبدالله. اصل او از نهاوند بود. او فقیهی مبرز و فاضل و در زمرۀ بصریان بود. از محمد بن احمد بن عمرو ربیعی و دیگران حدیث شنید و از او ابوبکر برقانی و چند نفر دیگر حدیث کردند. او درس فقه شافعی بر قاضی ابوحامد داد و وفاتش در بصره بحدود 410 ه. ق. اتفاق افتاد. (از انساب سمعانی)
احمد بن اسحاق بن خربان بصری خربانی، مکنی به ابوعبدالله. اصل او از نهاوند بود. او فقیهی مبرز و فاضل و در زمرۀ بصریان بود. از محمد بن احمد بن عمرو ربیعی و دیگران حدیث شنید و از او ابوبکر برقانی و چند نفر دیگر حدیث کردند. او درس فقه شافعی بر قاضی ابوحامد داد و وفاتش در بصره بحدود 410 هَ. ق. اتفاق افتاد. (از انساب سمعانی)
باسیلیوس خرباوی الخوری او از کاهنان کلیسای ارتدکسی نیکولای سوریه ای در بروکلن نیویورک بود. او راست: 1- تاریخ روسیه از عهد قدیم تا زمان حاضر (چ نیویورک سال 1911 میلادی ص 718). 2- تاریخ ولایات متحده از زمان اکتشاف آن تا زمان حاضر که در ذیل آنان تاریخ مهاجرت سوریه ای ها به آمریکا نیز آمده است (چ نیویورک سال 1913 میلادی ص 912). (از معجم المطبوعات)
باسیلیوس خرباوی الخوری او از کاهنان کلیسای ارتدکسی نیکولای سوریه ای در بروکلن نیویورک بود. او راست: 1- تاریخ روسیه از عهد قدیم تا زمان حاضر (چ نیویورک سال 1911 میلادی ص 718). 2- تاریخ ولایات متحده از زمان اکتشاف آن تا زمان حاضر که در ذیل آنان تاریخ مهاجرت سوریه ای ها به آمریکا نیز آمده است (چ نیویورک سال 1913 میلادی ص 912). (از معجم المطبوعات)
جمع واژۀ خرّوب و خروبها. رجوع به خروب در این لغت نامه شود، وزنی بوده است. (یادداشت بخط مؤلف). وزنها معادل یک خروب: مقدار الشربه منه (من جوز الکوثل) سته خراریب. (یادداشت بخط مؤلف)
جَمعِ واژۀ خَرّوب و خروبها. رجوع به خروب در این لغت نامه شود، وزنی بوده است. (یادداشت بخط مؤلف). وزنها معادل یک خروب: مقدار الشربه منه (من جوز الکوثل) سته خراریب. (یادداشت بخط مؤلف)
ابوالقاسم سعدی سعیدالخاخسری خادم ابوعلی یرمانی فقیه بوده است و از روات است. (انساب سمعانی). روات در دنیای حدیث شناسی اسلامی به کسانی گفته می شود که احادیث را از دیگران می شنوند، حفظ می کنند و به نسل های بعدی انتقال می دهند. این افراد در فرآیند گردآوری و انتشار حدیث، نقش مؤثری دارند. به ویژه در دوره های بعد از پیامبر اسلام (ص)، روات با دقت خود، موجب حفظ سنت نبوی در برابر تحریف ها و تغییرات شدند.
ابوالقاسم سعدی سعیدالخاخسری خادم ابوعلی یرمانی فقیه بوده است و از روات است. (انساب سمعانی). روات در دنیای حدیث شناسی اسلامی به کسانی گفته می شود که احادیث را از دیگران می شنوند، حفظ می کنند و به نسل های بعدی انتقال می دهند. این افراد در فرآیند گردآوری و انتشار حدیث، نقش مؤثری دارند. به ویژه در دوره های بعد از پیامبر اسلام (ص)، روات با دقت خود، موجب حفظ سنت نبوی در برابر تحریف ها و تغییرات شدند.
کنایه از دغدغه و خواهش خواه امر مرغوب باشد و خواه غیر مرغوب چون خارخار غم، و با لفظ در سر داشتن و در سینه داشتن و در دل داشتن مستعمل است، (آنندراج)، کنایه از خلجان و تعلق خاطر هم هست که ابتدای میل و خواهش بچیزی باشد و بقیۀ میل و خواهش را هم گفته اند، (برهان قاطع)، خلجان و تعلق خاطر و اندیشه ای که ضمیر آدمی بر طلب و کنجکاوی دارد، (تعلیقات فیه مافیه چ فروزانفر ص 283 از حاشیۀ دکتر معین بر برهان قاطع)، خلجان خاطر که در ایام تعلق و میل و عشق بر عاشق پیدا شود، (انجمن آرای ناصری)، تردد و تفکر و اندیشۀ طبیعت برای امر مرغوب، (بهار عجم) (غیاث اللغات)، خلجان، (شرفنامۀ منیری)، تعلق خاطر که ابتدای میل و خواهش بود، (ناظم الاطباء)، خلجان خاطر، (فرهنگ نظام)، دغدغۀ خاطر و الم دل و خلجان، (فرهنگ شعوری ج 1 ص 361)، وسوسه، وساوس تسویل، تساویل، چون خارخار دیوار: دگر ره باز با هر کوهساری بخار آورد پیدا خارخاری، ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 441)، تو چشم روشن و دلشاد زی که در دل و چشم خلد عدوی ترا خارخار از آتش و آب، مسعودسعد (دیوان چ رشید یاسمی ص 28)، در آدمی عشقی و دردی و خارخاری و تقاضایی هست که اگر صدهزار عالم ملک او شود که نیاساید و آرام نیابد، (فیه مافیه مولوی 64 از حاشیۀ دکتر معین بر برهان قاطع)، خارخار دو فرشته می نهشت تا که تخم خویش بینی را نکشت، (مثنوی)، از خارخار عشق تو در سینه دارم خارها هر دم شکفته در دلم زان خارها گلزارها، جامی، دل را ز خار خار تمنای وصل خویش خوبان فریب بستر سنجاب داده اند، فیاض لاهیجی (از آنندراج)، خارخار آن پریرو داشته بر مزار هر که گل پاشیده است، کلیم (از آنندراج)، فضای دل خلاص از خارخار غم کجا گردد ز چنگ خاربن دامان صحرا کی رها گردد، واعظ قزوینی (از آنندراج)، ابر دامن کش و گلشن خوش و ساقی است کریم خارخار غم ایام چه خواهد بودن، حضرت شیخ (از آنندراج)، گل اندامی که دارد غنچه در سر خارخار او صبا در رقص طاوس است از رنگ بهار او، میرمحمدافضل ثابت (از آنندراج)، محمدخان که حرکات او بر طبعش ناگوار و از اطوار او خارخار در دل داشت در آن روز عنان اختیار از دست داده، (تاریخ گلستانه)، یار رفت از چشم و در دل خارخار او بماند بر جگر صد داغ حسرت یادگار او بماند، (فرهنگ شعوری)، ، خارش، (برهان قاطع) (شرفنامۀ منیری) (ناظم الاطباء) (انجمن آرای ناصری) (فرهنگ شعوری ص 361) : فکر عصیان ابتدای کار شیطانی بود در بدن چون خارخار افتد علامات گرست، عطار، خواهد رسید زر بکف من ز دست تو چون گل ازان که میکندم خارخار دست، سلمان ساوجی، خارخار دل من گشته غم هجرانش زان سبب کرده تنم محنت دل ویرانش، ابوالمعانی (از فرهنگ شعوری ص 361)، ، حسد و رشک، (انجمن آرای ناصری) (ناظم الاطباء)
کنایه از دغدغه و خواهش خواه امر مرغوب باشد و خواه غیر مرغوب چون خارخار غم، و با لفظ در سر داشتن و در سینه داشتن و در دل داشتن مستعمل است، (آنندراج)، کنایه از خلجان و تعلق خاطر هم هست که ابتدای میل و خواهش بچیزی باشد و بقیۀ میل و خواهش را هم گفته اند، (برهان قاطع)، خلجان و تعلق خاطر و اندیشه ای که ضمیر آدمی بر طلب و کنجکاوی دارد، (تعلیقات فیه مافیه چ فروزانفر ص 283 از حاشیۀ دکتر معین بر برهان قاطع)، خلجان خاطر که در ایام تعلق و میل و عشق بر عاشق پیدا شود، (انجمن آرای ناصری)، تردد و تفکر و اندیشۀ طبیعت برای امر مرغوب، (بهار عجم) (غیاث اللغات)، خلجان، (شرفنامۀ منیری)، تعلق خاطر که ابتدای میل و خواهش بود، (ناظم الاطباء)، خلجان خاطر، (فرهنگ نظام)، دغدغۀ خاطر و الم دل و خلجان، (فرهنگ شعوری ج 1 ص 361)، وسوسه، وساوس تسویل، تساویل، چون خارخار دیوار: دگر ره باز با هر کوهساری بخار آورد پیدا خارخاری، ناصرخسرو (دیوان چ تقوی ص 441)، تو چشم روشن و دلشاد زی که در دل و چشم خلد عدوی ترا خارخار از آتش و آب، مسعودسعد (دیوان چ رشید یاسمی ص 28)، در آدمی عشقی و دردی و خارخاری و تقاضایی هست که اگر صدهزار عالم ملک او شود که نیاساید و آرام نیابد، (فیه مافیه مولوی 64 از حاشیۀ دکتر معین بر برهان قاطع)، خارخار دو فرشته می نهشت تا که تخم خویش بینی را نکشت، (مثنوی)، از خارخار عشق تو در سینه دارم خارها هر دم شکفته در دلم زان خارها گلزارها، جامی، دل را ز خار خار تمنای وصل خویش خوبان فریب بستر سنجاب داده اند، فیاض لاهیجی (از آنندراج)، خارخار آن پریرو داشته بر مزار هر که گل پاشیده است، کلیم (از آنندراج)، فضای دل خلاص از خارخار غم کجا گردد ز چنگ خاربن دامان صحرا کی رها گردد، واعظ قزوینی (از آنندراج)، ابر دامن کش و گلشن خوش و ساقی است کریم خارخار غم ایام چه خواهد بودن، حضرت شیخ (از آنندراج)، گل اندامی که دارد غنچه در سر خارخار او صبا در رقص طاوس است از رنگ بهار او، میرمحمدافضل ثابت (از آنندراج)، محمدخان که حرکات او بر طبعش ناگوار و از اطوار او خارخار در دل داشت در آن روز عنان اختیار از دست داده، (تاریخ گلستانه)، یار رفت از چشم و در دل خارخار او بماند بر جگر صد داغ حسرت یادگار او بماند، (فرهنگ شعوری)، ، خارش، (برهان قاطع) (شرفنامۀ منیری) (ناظم الاطباء) (انجمن آرای ناصری) (فرهنگ شعوری ص 361) : فکر عصیان ابتدای کار شیطانی بود در بدن چون خارخار افتد علامات گرست، عطار، خواهد رسید زر بکف من ز دست تو چون گل ازان که میکندم خارخار دست، سلمان ساوجی، خارخار دل من گشته غم هجرانش زان سبب کرده تنم محنت دل ویرانش، ابوالمعانی (از فرهنگ شعوری ص 361)، ، حسد و رشک، (انجمن آرای ناصری) (ناظم الاطباء)
دهی است از دهستان گوی آغاج بخش شاهین دژ واقع در هفت هزارگزی جنوب راه ارابه رو شاهین دژ به تکاب محلی است کوهستانی، دارای هوای معتدل و سالم، سکنۀ آن 405تن مردم آنجا کرد و مذهبشان تسنن است آب آنجا از چشمه و محصولات غلات و حبوبات و کرچک و بادام و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی و جاجیم بافی است و راه مالرو میباشد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
دهی است از دهستان گوی آغاج بخش شاهین دژ واقع در هفت هزارگزی جنوب راه ارابه رو شاهین دژ به تکاب محلی است کوهستانی، دارای هوای معتدل و سالم، سکنۀ آن 405تن مردم آنجا کرد و مذهبشان تسنن است آب آنجا از چشمه و محصولات غلات و حبوبات و کرچک و بادام و شغل اهالی زراعت و گله داری و صنایع دستی و جاجیم بافی است و راه مالرو میباشد، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
برداشتن. برداریدن. و چون به کلمات دیگر پیوندد معنی حاصل مصدری از مجموع برآید چنانکه در ترکیبات ذیل: - باربرداری. بهره برداری. پسه برداری. خاک برداری. شن برداری. عکس برداری. کلاه برداری. گودبرداری. نقشه برداری. و رجوع به هریک از این ترکیبات در جای خود شود
برداشتن. برداریدن. و چون به کلمات دیگر پیوندد معنی حاصل مصدری از مجموع برآید چنانکه در ترکیبات ذیل: - باربرداری. بهره برداری. پسه برداری. خاک برداری. شن برداری. عکس برداری. کلاه برداری. گودبرداری. نقشه برداری. و رجوع به هریک از این ترکیبات در جای خود شود
منسوب به فرخار. (یادداشت به خط مؤلف) : برخوردن تو باشد از دولت و از نعمت از مجلس شاهانه از لعبت فرخاری. منوچهری. چو بت ز کعبه نگونسار بر زمین افتند به پیش قبلۀ رویت بتان فرخاری. سعدی. رجوع به فرخار شود
منسوب به فرخار. (یادداشت به خط مؤلف) : برخوردن تو باشد از دولت و از نعمت از مجلس شاهانه از لعبت فرخاری. منوچهری. چو بت ز کعبه نگونسار بر زمین افتند به پیش قبلۀ رویت بتان فرخاری. سعدی. رجوع به فرخار شود
ظاهراً نام کرمانشاهان کنونی بزمان ماقبل حکومت مادها می باشد بنابه کتیبه های آسوری: شلم نصر دوم در 844 قبل از میلاد به نمری که حالا معروف به کردستان است داخل شد. این صفحه از مدت ها قبل در تحت نفوذ بابلی ها بود و امیر آن مردوک مودمیک نام داشت، همین که آسوریها نزدیک شدند او فرار کرد و خزانه و اموالش جزو غنائم فاتحین گردید، بعد شلم نصر یانزو نامی را از کاسیها به امارت این صفحه معین کرد ولی چون یانزو یاغی شد شلم نصر در سال 838 قبل از میلاد باز به این صفحه لشکر کشیده شورشیها را بجنگل راند، بصفحۀ همجوار که ’پارسوا’ یا ’پارسواش’ نام داشت رفت و 28 امیر یا پادشاه محل را اسیر کرد. بعد او بمملکت آمادای و خرخار درآمد (تصور می کنند که محل آخری کرمانشاهان امروزی بوده) و بالاخره یانزو را دستگیر کرده به آسور برد. (از تاریخ ایران باستان پیرنیا ج 1 ص 169)
ظاهراً نام کرمانشاهان کنونی بزمان ماقبل حکومت مادها می باشد بنابه کتیبه های آسوری: شلم نصر دوم در 844 قبل از میلاد به نمری که حالا معروف به کردستان است داخل شد. این صفحه از مدت ها قبل در تحت نفوذ بابلی ها بود و امیر آن مردوک مودمیک نام داشت، همین که آسوریها نزدیک شدند او فرار کرد و خزانه و اموالش جزو غنائم فاتحین گردید، بعد شلم نصر یانزو نامی را از کاسیها به امارت این صفحه معین کرد ولی چون یانزو یاغی شد شلم نصر در سال 838 قبل از میلاد باز به این صفحه لشکر کشیده شورشیها را بجنگل راند، بصفحۀ همجوار که ’پارسوا’ یا ’پارسواش’ نام داشت رفت و 28 امیر یا پادشاه محل را اسیر کرد. بعد او بمملکت آمادای و خرخار درآمد (تصور می کنند که محل آخری کرمانشاهان امروزی بوده) و بالاخره یانزو را دستگیر کرده به آسور برد. (از تاریخ ایران باستان پیرنیا ج 1 ص 169)
حالت و رفتار خر گرفتن. حالت نفهمیدگی ولی غیرواقعی. حالت کودنی غیرحقیقی: از پی رد و قبول عامه خود را خر مساز زآنکه نبود کار عامه جز خری یا خرخری. سنائی. - خود را بخرخری زدن، کنایه از تجاهل کردن. خود را بنفهمیدگی زدن
حالت و رفتار خر گرفتن. حالت نفهمیدگی ولی غیرواقعی. حالت کودنی غیرحقیقی: از پی رد و قبول عامه خود را خر مساز زآنکه نبود کار عامه جز خری یا خرخری. سنائی. - خود را بخرخری زدن، کنایه از تجاهل کردن. خود را بنفهمیدگی زدن
جانوریست که از شاخه بند پاییان جزو رده سخت پوستان که بدنش از حلقات متعدد کیتینی پوشیده شده و بزرگیش باندازه یک دانه باقلا یا کمی کوچکتر است و دارای پاهای متعدد کوتاه میباشد و در چاهای تاریک و نمناک بسر میبرد و از بقایای حوراکیها و مواد آلی تغذیه میکند خرک خاکی خر خدا هدبه پریا
جانوریست که از شاخه بند پاییان جزو رده سخت پوستان که بدنش از حلقات متعدد کیتینی پوشیده شده و بزرگیش باندازه یک دانه باقلا یا کمی کوچکتر است و دارای پاهای متعدد کوتاه میباشد و در چاهای تاریک و نمناک بسر میبرد و از بقایای حوراکیها و مواد آلی تغذیه میکند خرک خاکی خر خدا هدبه پریا