قدری از مال که اخراجات ضروری را بر آن موقوف باشد. (آنندراج) : دو استر پر ز گوهرهای غلطان که کس قیمت نداند هر یکی زآن که تا هر جا که خرجی سهل ماند بیک در دخل اقلیمی ستاند. امیرخسرو (از آنندراج). بزربفت خلعت مرا مرحمت شد هزاری چهارم پی خرجی ره. بدر چاچی (از آنندراج). ، لوازم لباس غیر از پارچه مانند قیطان و نخ و غیره، پولی که جهت معاش و گذران صرف نمایند. (ناظم الاطباء). وجه برای معاش. نفقه. در تداول عامه، نقد برای اعاشۀ روزانه. (یادداشت بخط مؤلف) ، مقابل خاصگی. (از آنندراج). مقابل خاصه. (یادداشت بخط مؤلف). معمولی. - کرباس خرجی، نام نوعی کرباس بوده است: یکی کرباس خرجی داد کآن را... سوزنی
قدری از مال که اخراجات ضروری را بر آن موقوف باشد. (آنندراج) : دو استر پر ز گوهرهای غلطان که کس قیمت نداند هر یکی زآن که تا هر جا که خرجی سهل ماند بیک در دخل اقلیمی ستاند. امیرخسرو (از آنندراج). بزربفت خلعت مرا مرحمت شد هزاری چهارم پی خرجی ره. بدر چاچی (از آنندراج). ، لوازم لباس غیر از پارچه مانند قیطان و نخ و غیره، پولی که جهت معاش و گذران صرف نمایند. (ناظم الاطباء). وجه برای معاش. نفقه. در تداول عامه، نقد برای اعاشۀ روزانه. (یادداشت بخط مؤلف) ، مقابل خاصگی. (از آنندراج). مقابل خاصه. (یادداشت بخط مؤلف). معمولی. - کرباس خرجی، نام نوعی کرباس بوده است: یکی کرباس خرجی داد کآن را... سوزنی
عمر بن احمد بن خرجه، ملقب به خرجی. فقیهی عالم بود و از ابوالحسن احمد بن حسن ایلی حدیث کرد و قاضی ابوالعباس احمد بن حسین بن احمد بن زنبیل نهاوندی از وی حدیث دارد. (از انساب سمعانی)
عمر بن احمد بن خرجه، ملقب به خرجی. فقیهی عالم بود و از ابوالحسن احمد بن حسن ایلی حدیث کرد و قاضی ابوالعباس احمد بن حسین بن احمد بن زنبیل نهاوندی از وی حدیث دارد. (از انساب سمعانی)
مربوط به خارج از کشور، بیگانه، تهیه شده در خارج از کشور، مقابل داخلی آنچه مربوط به بیرون و ظاهر چیزی باشد، بیرونی کسی که بر خلیفۀ وقت خروج کند کسی که معتقد به مذهب خوارج باشد
مربوط به خارج از کشور، بیگانه، تهیه شده در خارج از کشور، مقابلِ داخلی آنچه مربوط به بیرون و ظاهر چیزی باشد، بیرونی کسی که بر خلیفۀ وقت خروج کند کسی که معتقد به مذهب خوارج باشد
چیزی باشد از پلاس که زاد و رخت سفر در آن نهاده بر ستور بار کنند. (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). خرج. (منتهی الارب). خورجین: چو خرجین معده پر از می کنم بسر راه کوه سرین طی کنم. فوقی یزدی (از آنندراج). مرحوم دهخدا می گویند اصل آن در عربی خرجین است یعنی دو خور (دو خرج) که در حالت رفعی ’خرجان’ میشود مگر آنکه بگوییم صورت نصب و جری برای آن علم شده است، میوۀ خشکی که مانند خرجین دو کیسه دارد مانند میوۀ کلم و ترب. (از گیاه شناسی ثابتی ص 524)
چیزی باشد از پلاس که زاد و رخت سفر در آن نهاده بر ستور بار کنند. (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). خُرج. (منتهی الارب). خورجین: چو خرجین معده پر از می کنم بسر راه کوه سرین طی کنم. فوقی یزدی (از آنندراج). مرحوم دهخدا می گویند اصل آن در عربی خُرْجَین است یعنی دو خور (دو خرج) که در حالت رفعی ’خرجان’ میشود مگر آنکه بگوییم صورت نصب و جری برای آن علم شده است، میوۀ خشکی که مانند خرجین دو کیسه دارد مانند میوۀ کلم و ترب. (از گیاه شناسی ثابتی ص 524)
نام بیابانی بوده است معروف در راه خوارزم. (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی) : ای بر همه قحبگان گیتی سرجیک کون تو فراختر ز سیصد خرجیک. فرالاوی. ای بر سر خوبان جهان بر سرجیک پیش دهنت ذره نماید خرجیک. عنصری. پس خبر رسید ابوعلی را که امیر نوح لشکر جمع کرد بر تو تاختن خواهد آورد و ابوعلی حزم آن بگرفت و سوی بلخ آمد و چند گاه آنجا ببود، پس از آنجا با لشکر سوی بخارا رفت و امیر حمید با همه سپاه خویش پیش او بازآمد به خرجیک بیکدیگر رسیدند بتاریخ جمادی الاولی سنۀ ست وثلثین وثلثمائه حرب کردند. (زین الاخبار گردیزی)
نام بیابانی بوده است معروف در راه خوارزم. (از حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی) : ای بر همه قحبگان گیتی سرجیک کون تو فراختر ز سیصد خرجیک. فرالاوی. ای بر سر خوبان جهان بر سرجیک پیش دهنت ذره نماید خرجیک. عنصری. پس خبر رسید ابوعلی را که امیر نوح لشکر جمع کرد بر تو تاختن خواهد آورد و ابوعلی حزم آن بگرفت و سوی بلخ آمد و چند گاه آنجا ببود، پس از آنجا با لشکر سوی بخارا رفت و امیر حمید با همه سپاه خویش پیش او بازآمد به خرجیک بیکدیگر رسیدند بتاریخ جمادی الاولی سنۀ ست وثلثین وثلثمائه حرب کردند. (زین الاخبار گردیزی)