جدول جو
جدول جو

معنی خرتیکا - جستجوی لغت در جدول جو

خرتیکا
پرنده ای بزرگتر از توکا با گردنی سیاه رنگ
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اریکا
تصویر اریکا
(دخترانه)
نام روستایی در استان مازندران
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از رایکا
تصویر رایکا
(پسرانه)
محبوب، معشوق، مطلوب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از خوتکا
تصویر خوتکا
(دخترانه)
پرنده ای از نوع مرغابی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آرتیکل
تصویر آرتیکل
مقاله، هر نوع مطلبی که تحت عنوان معینی نوشته شده باشد، یک قطعه یا فصل از کتاب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رایکا
تصویر رایکا
محبوب، معشوق. در مورد پسر استفاده می شود
فرهنگ فارسی عمید
(خَ)
صحرای وسیع. (فرهنگ شعوری). کلمه دیگر در خرجیک. (یادداشت بخط مؤلف) :
ای بر همه قحبگان گیتی سرجیک
کون تو فراختر زسیصد خرچیک.
فرالاوی
لغت نامه دهخدا
(خُ کَ)
کوچکتر. کهتر. خردتر. اصغر. (از ناظم الاطباء). رجوع به فرهنگ شعوری ص 397 شود
لغت نامه دهخدا
(پَ)
لفظ زندی بمعنی پری
لغت نامه دهخدا
(اَ)
موضعی در مقاطعه ای بهمین نام در ولایت موکیفا از بلاد پرو موقع آن بین 18 درجه و 26 دقیقه ویک ثانیه عرض جنوبی و 70 درجه و 24 دقیقه طول غربی. واقع در 640 میلی جنوب شرقی لیما و 30 میلی جنوب تکنا. بدانجا زلزله های مهیب حادث شده و از آن جمله زلزلۀ سنه 1285 هجری قمری که ضایعات بسیار وارد آورد و 500 تن کشته شد و 12 میلیون ریال خسارت وارد آمد و پس از آن مدی عظیم در دریا پدید آمد و همه کشتی های بزرگ ایالات متحده آمریکا غرق گشت و هیچیک از ملاحان نجات نیافتند و جزایر مجاوره بزیر آب فرورفت. سکنۀ آن به 4000 تن میرسد. رجوع بضمیمۀ معجم البلدان شود
لغت نامه دهخدا
(هَُ کِ)
گزنه. نبات النار. (یادداشت به خط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(گِ رُ)
شهری است در اسپانیا (بیسکای) و 6400 تن سکنه دارد و شهر مشهوری است در تاریخ. بیزکای فردیناند و ایزابل دکاستل (کاستیلی) در آنجا برای احترام آزادی با سگها سوگند یادکردند. این شهر بوسیلۀ هواپیماهای آلمانی در موقع جنگ داخلی 1938 خراب شده است. رجوع به غرنیقه شود
لغت نامه دهخدا
(تْرُ / تُ رُ)
قسمی ارابۀ بزرگ که آنرا سه اسب موازی کشند
لغت نامه دهخدا
(خَ تَ)
غالب جبرائیل خرتنکی، مکنی به ابومنصور، از قریۀ خرتنک است و بخاری بمنزل او فرودآمد و در خانه او مرد. او را حکایات زیادی از بخاریست. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(خَرْ رَ)
ابوزید (روزند) حمدون خرتیری دهستانی. از روات بود. وی از احمد بن جریر باباتی روایت کرد و ابراهیم بن سلیمان قومسی از او روایت دارد. (از معجم البلدان). رجوع به انساب سمعانی شود
لغت نامه دهخدا
(خَرْ رَ)
منسوب به خرتیر
لغت نامه دهخدا
(بَ)
بزبان زند و پازند پرستوک را گویند و آن پرنده ای است معروف. (برهان) (آنندراج). پرستو. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ تَ)
منسوب به خرتنک
لغت نامه دهخدا
تصویری از اورتیکا
تصویر اورتیکا
لاتینی گرزنه گزنه از گیاهان (گویش گیلکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رایکا
تصویر رایکا
پسر، پسر محبوب معشوق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتکا
تصویر ارتکا
استوانیدن (استوانی اعتماد)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آرتیکل
تصویر آرتیکل
مفصل و فقره
فرهنگ لغت هوشیار
سوسندیس از گیاهان دلمک دلمه از جانوران جانوریست از شاخه بند پایان جزو رده عنکبوتیان که دارای شکمی نسبتا بزرگ است و اندامهایش بحد کافی رشد کرده و قوی است. این جانور با حرکت سریع نقل مکان میکند و معمولا بر روی شکارش - که حشرات هستند - میجهد. توضیح: بعضی دانشمندان معتقدند که رتیل در قاعد گیره های قیچی مانند جلو دهانش دارای غده ای سمی است و قادر به نیش زدن، است و بعقیده برخی دیگر وی نیش سمی ندارد دلمک دلمه گال، جانوریست از شاخه بند پایان جزو رده عنکبوتیان که دارای شکمی نسبتا بزرگ است و اندامهایش بحد کافی رشد کرده و قوی است. این جانور با حرکت سریع نقل مکان میکند و معمولا بر روی شکارش - که حشرات هستند - میجهد. توضیح: بعضی دانشمندان معتقدند که رتیل در قاعد گیره های قیچی مانند جلو دهانش دارای غده ای سمی است و قادر به نیش زدن، است و بعقیده برخی دیگر وی نیش سمی ندارد دلمک دلمه گال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هرتیکه
تصویر هرتیکه
لاتینی تازی گشته گزنه از گیاهان گزنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارنیکا
تصویر ارنیکا
فرانسوی زرده بزرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوتکا
تصویر خوتکا
پارسی ک مرغابی جره (گویش گیلکی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرتیکه
تصویر مرتیکه
((مَ کِ))
مردیکه، مرد (در مقام تحقیر و توهین به کار می رود)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از رایکا
تصویر رایکا
پسر. پسر محبوب، معشوق
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خوتکا
تصویر خوتکا
آناس کرسا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آرتیکل
تصویر آرتیکل
بند، زمینه، کالا
فرهنگ واژه فارسی سره
گنجشک نر
فرهنگ گویش مازندرانی
دیگ کوچک، کاسه
فرهنگ گویش مازندرانی
مهره ی درشت، خرمهره
فرهنگ گویش مازندرانی
نای، حنجره، بیخ گلو
فرهنگ گویش مازندرانی
ماده گاو دو نیم تا سه ساله که آماده ی جفت گیری باشد و هنوز
فرهنگ گویش مازندرانی