جمع واژۀ خریده. (ناظم الاطباء). رجوع به ’خریده’ در این لغت نامه شود. این کلمه را خرائد نیز آورند: و آن خراید را کی از حلی براعت عاطل بوده و از حله بلاغت عاری لباس الفاظ در پوشان. (سندبادنامه). و از ترتیب ارزاق خراید با تهذیب اوراق جراید نمی رسم. (جهانگشای جوینی)
جَمعِ واژۀ خَریدَه. (ناظم الاطباء). رجوع به ’خریده’ در این لغت نامه شود. این کلمه را خرائد نیز آورند: و آن خراید را کی از حلی براعت عاطل بوده و از حله بلاغت عاری لباس الفاظ در پوشان. (سندبادنامه). و از ترتیب ارزاق خراید با تهذیب اوراق جراید نمی رسم. (جهانگشای جوینی)
آنکه قبل از کاروان یا گروهی برای یافتن جا می رود تا کاروان در آنجا منزل کند، فرستاده شده از طرف کسی جاسوس، خبرچین، کسی که اخبار و اسرار کسی یا اداره ای یا مملکتی را به دست بیاورد و به دیگری اطلاع بدهد، جستجوکنندۀ خبر، خبرکش، آیشنه، ایشه، متجسّس، زبان گیر، هرکاره، منهی، رافع
آنکه قبل از کاروان یا گروهی برای یافتن جا می رود تا کاروان در آنجا منزل کند، فرستاده شده از طرف کسی جاسوس، خبرچین، کسی که اخبار و اسرار کسی یا اداره ای یا مملکتی را به دست بیاورد و به دیگری اطلاع بدهد، جستجوکنندۀ خبر، خَبَرکِش، آیِشنِه، ایشِه، مُتَجَسِّس، زَبان گیر، هَرکارِه، مُنهی، رافِع
نام دهکده ای بوده است بین ساری و اشرف. پس از عبور از ساری ابتداء به نارنج باغ می رویم تا پس از نارنج باغ به نکا و از نکا به اشرف رسیم، در این راه پیمایی چون بحدود یک ساعت خارج از نارنج باغ شویم ابتدا توسکلا را در بین جنگل می بینیم و یک ساعت بعد از آن والینوا دیده میشود و بعد دهکدۀ خرشید در طرف راست بنظر می آید. (از مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 59)
نام دهکده ای بوده است بین ساری و اشرف. پس از عبور از ساری ابتداء به نارنج باغ می رویم تا پس از نارنج باغ به نکا و از نکا به اشرف رسیم، در این راه پیمایی چون بحدود یک ساعت خارج از نارنج باغ شویم ابتدا توسکلا را در بین جنگل می بینیم و یک ساعت بعد از آن والینوا دیده میشود و بعد دهکدۀ خرشید در طرف راست بنظر می آید. (از مازندران و استرآباد رابینو بخش انگلیسی ص 59)
آفتاب روشن چه ’خر’ بدون واو بمعنی ’آفتاب’ و ’شید’ به یای مجهول بمعنی ’روشن’، چون لفظ ’خر’ تنها استعمال کنند متأخرین به واو نویسند و جهت امتیازاز لفظ خر و چون با ’شید’ ضم کنند بدون واو نویسند. صاحب سراج اللغات نوشته که در لفظ خورشید واو معدوله است این را بی ’واو’ نباید نوشت. (از غیاث اللغات). صاحب ’آنندراج’ و ’انجمن آرای ناصری’ معتقدند که: ’معنی ترکیبی این کلمه آفتاب و شید بمعنی روشنی است، چون خر تنها استعمال کنند متأخرین به واو نویسند که با ’خر’ مشتبه نشود، چون با ’شید’ ضم کنند بی ’واو’ نویسند و بعضی اهل لغت چون خرشید را خرشاد با آباد قافیه کرده اند خطا یافته اند چنان دانسته که خرشاد نیز بمعنی خرشید و ندانسته اند که خرشید را اماله کرده و خرشاد و با آباد قافیه کرده اند چنانکه در فرهنگ آمده خطا است و آباد را اماله کرده اند ’بید’ شده و با خورشید قافیه است چنانکه روحانی گفته: گشته از فیض تابش خورشید کوه و دژ سبز و بوم و بر آبید. روحانی. از این قرار خرشاد غلط است و ظن غالب این است. خورشید. آفتاب. (ناظم الاطباء). رسم الخطی در خورشید است. (یادداشت بخط مؤلف) ، روشنی آفتاب. (ناظم الاطباء)
آفتاب روشن چه ’خر’ بدون واو بمعنی ’آفتاب’ و ’شید’ به یای مجهول بمعنی ’روشن’، چون لفظ ’خُر’ تنها استعمال کنند متأخرین به واو نویسند و جهت امتیازاز لفظ خَر و چون با ’شید’ ضم کنند بدون واو نویسند. صاحب سراج اللغات نوشته که در لفظ خورشید واو معدوله است این را بی ’واو’ نباید نوشت. (از غیاث اللغات). صاحب ’آنندراج’ و ’انجمن آرای ناصری’ معتقدند که: ’معنی ترکیبی این کلمه آفتاب و شید بمعنی روشنی است، چون خُر تنها استعمال کنند متأخرین به واو نویسند که با ’خر’ مشتبه نشود، چون با ’شید’ ضم کنند بی ’واو’ نویسند و بعضی اهل لغت چون خرشید را خرشاد با آباد قافیه کرده اند خطا یافته اند چنان دانسته که خرشاد نیز بمعنی خرشید و ندانسته اند که خرشید را اماله کرده و خرشاد و با آباد قافیه کرده اند چنانکه در فرهنگ آمده خطا است و آباد را اماله کرده اند ’بید’ شده و با خورشید قافیه است چنانکه روحانی گفته: گشته از فیض تابش خورشید کوه و دژ سبز و بوم و بر آبید. روحانی. از این قرار خرشاد غلط است و ظن غالب این است. خورشید. آفتاب. (ناظم الاطباء). رسم الخطی در خورشید است. (یادداشت بخط مؤلف) ، روشنی آفتاب. (ناظم الاطباء)
زنان بکر و شرمگین. (از غیاث اللغات) (از آنندراج) (دهار). جمع واژۀ خریده. رجوع به خریده در این لغت نامه شود: در حرم حرمتش بخاتونی نشاند و پیوسته با او ذوق معاشرت می راند بر روی سایر سریات برکشید و بر خواص مخدراتش برگزید و از خرائدش گردانید. (از ترجمه محاسن اصفهان) ، درهای ناسفته. (از غیاث اللغات) (از آنندراج)
زنان بکر و شرمگین. (از غیاث اللغات) (از آنندراج) (دهار). جَمعِ واژۀ خریده. رجوع به خریده در این لغت نامه شود: در حرم حرمتش بخاتونی نشاند و پیوسته با او ذوق معاشرت می راند بر روی سایر سریات برکشید و بر خواص مخدراتش برگزید و از خرائدش گردانید. (از ترجمه محاسن اصفهان) ، درهای ناسفته. (از غیاث اللغات) (از آنندراج)
جمع فرید و فریده یگانه ها مفردات، اشیا نفیس، عبارتست از ایراد کلمه ای که قایم مقام دانه گوهر واسطه گردن بند باشد و چنین دانه باید که در یتیم بود و ایراد چنین کلمه ای دلالت کند بر بلندی و عظمت و فصاحت کلام: و فراید قلاید رشید الدین و طواط که گوش و گردن آفاق بدان متحلی است
جمع فرید و فریده یگانه ها مفردات، اشیا نفیس، عبارتست از ایراد کلمه ای که قایم مقام دانه گوهر واسطه گردن بند باشد و چنین دانه باید که در یتیم بود و ایراد چنین کلمه ای دلالت کند بر بلندی و عظمت و فصاحت کلام: و فراید قلاید رشید الدین و طواط که گوش و گردن آفاق بدان متحلی است