- خرار (خِ)
جمع واژۀ خرّاره. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). رجوع به ’خراره’ در این لغت نامه شود
معنی خرار - جستجوی لغت در جدول جو
- خرار (خَرْ را)
نام موضعی است بحجاز و گفته اند که این ناحیه بقرب جحفه بوده است. در حدیث سرایا آمده که ابن اسحاق گفت: در سال اول (بنابر قولی در سال دوم) رسول خدا سعد بن ابی وقاص را به هشت طایفه از مهاجران گسیل داشت. او بمقصدعزیمت کرد تا به خرار از سرزمین حجاز رسید و سپس بازگشت بی آنکه کیدی در راه بیند. (از معجم البلدان)
- خرار (خَرْ را)
بسیارروان آواز کن. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(خَرْ را رَ)
لغت نامه دهخدا
نام موضعی است بقرب سیلحون از نواحی کوفه. از این نام در فتوح ذکری شده است. (از معجم البلدان)
(خَ رَ / رِ)
لغت نامه دهخدا
آوازی که بسبب گریۀ بسیار از گلو برآید. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء) ، صدای آبی که از جای بلند فروریزد. (از برهان قاطع) (از ناظم الاطباء)
آوای باد، آواز آب، آوای آله (عقاب) آوای ناصاف گوشخراش مانند صدایی که از کشیدن قطعه ای سنگچوب یا آهن در روی زمین یا چیزی دیگر شنیده شود
چرمدوز، در فارسی: مهره فروش دوزنده در زموزه و جزآن، مشکدوز، آنکه مهره و آینه و گردن بند و مانند آن فروشد مهره فروش
