- خرابکاری
- ویرانگری
معنی خرابکاری - جستجوی لغت در جدول جو
- خرابکاری
- ریهیدن تباهیگری، تباه کردن مورجنیتاری ایجاد فساد و تباهی (در امور و ساختمانها)
- خرابکاری
- Vandalism
- خرابکاری
- вандализм
- خرابکاری
- Vandalismus
- خرابکاری
- вандалізм
- خرابکاری
- wandalizm
- خرابکاری
- vandalismo
- خرابکاری
- vandalismo
- خرابکاری
- vandalismo
- خرابکاری
- vandalisme
- خرابکاری
- vandalisme
- خرابکاری
- การทำลายทรัพย์สิน
- خرابکاری
- vandalisme
- خرابکاری
- تخريبٌ
- خرابکاری
- तोड़फोड़
- خرابکاری
- וַנְדָלִיזְם
- خرابکاری
- vandalizm
- خرابکاری
- uharibifu
- خرابکاری
- ভাঙচুর
- خرابکاری
- تخریب کاری
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ستون پنجمی مورد جنیتار، ویرانگر موتک آنکه خراب کند (امور یا ساختمانها را) کسی که موجب تخریب شود
نیکویی عمل در خور پاداش نیک
جزئی کار، بنائی
ناروا کاری نشایستگری عمل خلافکار
خواری دادن دشنام دهی، تهاون تکاسل سستی
عمل و شغل تراشکار، محل و کارگاه تراشکار
عمل و شغل شرابدار
تعجیل عجله
سهل انگاری، بی مبالاتی، برای مثال تو خوارکار ترکی، من بردبار عاشق / خوش نیست خوارکاری، خوب است بردباری (منوچهری - ۱۱۰)
آنکه چیزی را خراب می کند، در علوم سیاسی کسی که به علت مخالفت با سیاست حاکم بر جامعه، برای آسیب رساندن به تاسیسات تلاش می کند
عمل و کیفیت صوابکار درستکاری نیکو کاری