تأنیث ابخر. تفناک، پاره پاره کردن: و او را بزخمهای پیاپی وضربهای بی محابا بخش کردند و جان او را که حشاشۀ مکرمت بود بر باد دادند. (ترجمه تاریخ یمینی) ، بخشیدن. عطیه کردن. عطا کردن: همه بخش کرد آنچه بد بر سپاه سراپرده و خیمه تخت و کلاه. فردوسی. چو بر گل گران بدره ها بخش کرد همه رنگ رخسارشان رخش کرد. شمسی (یوسف و زلیخا). بقنطار زر بخش کردن ز گنج نباشد چو قیراطی از دسترنج. سعدی (بوستان). ، مقدر کردن. تقدیر کردن. نصیب دادن: از آن بخش کایزد بکرده ست پیش نه کم گردد از رنج روزی نه بیش. اسدی. جهاندار بخشی که کرده ست پیش از آن بخش کمتر نگردد نه بیش. اسدی
تأنیث ابخر. تفناک، پاره پاره کردن: و او را بزخمهای پیاپی وضربهای بی محابا بخش کردند و جان او را که حشاشۀ مکرمت بود بر باد دادند. (ترجمه تاریخ یمینی) ، بخشیدن. عطیه کردن. عطا کردن: همه بخش کرد آنچه بد بر سپاه سراپرده و خیمه تخت و کلاه. فردوسی. چو بر گل گران بدره ها بخش کرد همه رنگ رخسارشان رخش کرد. شمسی (یوسف و زلیخا). بقنطار زر بخش کردن ز گنج نباشد چو قیراطی از دسترنج. سعدی (بوستان). ، مقدر کردن. تقدیر کردن. نصیب دادن: از آن بخش کایزد بکرده ست پیش نه کم گردد از رنج روزی نه بیش. اسدی. جهاندار بخشی که کرده ست پیش از آن بخش کمتر نگردد نه بیش. اسدی
رفتار آهسته از روی ناز سرکشی زیبایی و وقار، بمهمانی بردن شخصی پس از نوید، کسی که مامور همراهی مهمان بخانه میربانست، درترکیب بمعنی (خرامنده) آید: خوش خرام زیبا خرام
رفتار آهسته از روی ناز سرکشی زیبایی و وقار، بمهمانی بردن شخصی پس از نوید، کسی که مامور همراهی مهمان بخانه میربانست، درترکیب بمعنی (خرامنده) آید: خوش خرام زیبا خرام