جدول جو
جدول جو

معنی خذف - جستجوی لغت در جدول جو

خذف
(خَ ذَ)
سفال ریزه. (از قاموس) (از غیاث اللغه) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
خذف
(تَ طَوْ وُ)
سنگریزه و خسته خرما و مانند آن انداختن به انگشتان یا بچوب. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از تاج العروس) (از آنندراج). به انگشت سنگ انداختن. (مصادر زوزنی) ، بیوکندن و بینداختن چیزی بسوی کسی، دریدن، دروغ گفتن، سوراخ کردن. (مصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از قذف
تصویر قذف
تهمت و افترا بستن، استفراغ کردن، دشنام دادن، پرتاب کردن، دور انداختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خلف
تصویر خلف
ویژگی فرزند خوب و صالح، مقابل سلف، ازپس آینده، جانشین، کنایه از بدل، عوض، فرزند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خلف
تصویر خلف
برخلاف وعده عمل کردن، نادرست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خرف
تصویر خرف
خرفت، مقابل جوان، کنایه از پیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خوف
تصویر خوف
ترس، بیم، ترس از خداوند، کنایه از پرهیزکاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خزف
تصویر خزف
سفالی، آنچه از جنس سفال باشد مثلاً کوزۀ سفالی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از حذف
تصویر حذف
قطع کردن، انداختن، افکندن، ساقط کردن، دور کردن، در علوم ادبی انداختن یا ترک کردن یکی از حروف در نظم یا نثر و گفتن شعری که مثلاً حرف «ل» در آن نباشد یا استعمال کلمات بی نقطه، در علوم ادبی در علم عروض حذف یک هجای بلند از انتهای سه رکن مفاعیلن، فاعلاتن و فعولن که از آن به ترتیب فعولن، فاعلن و فعل حاصل شود
فرهنگ فارسی عمید
(خَ ذَ)
نوعی از رفتار شتر است. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(خَ فَ رَ)
پاره ای از جامه. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مِ ذَ)
گوشۀمقرن که به آن تیردان یا ترکش استوار گردانند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از عذف
تصویر عذف
خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خسف
تصویر خسف
نقصان، کمی
فرهنگ لغت هوشیار
ارنگ چفته (اتهام)، سنگ انداختن سوی زی، کنگره در ساختمان، ستیغ بر آمدگی در کوه، رود کنار، جای لیز، دور دور دست، جمع قذوف، دور دست ها و دوری، سوی زی، جای لیز، بیابان فراخ، جمع قذفه، کنگره ها سنگ انداختن، ببدی نسبت کردن دشنام دادن، قی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هذف
تصویر هذف
زرنگ، شتابان: مرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوف
تصویر خوف
ترسیدن، بیمناک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلف
تصویر خلف
عقب، پشت سر فرزند صالح، جانشین دروغ، خلاف، برهان غیر مستقیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خضف
تصویر خضف
کالک خربزه نارس، کدو ریز و کلان، خیار ریز و کلان تیز دادن، خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خزف
تصویر خزف
سفال
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرف
تصویر خرف
تباه شدن عقل از کلانسالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشف
تصویر خشف
آواز، جنبش، خواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خطف
تصویر خطف
ربودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خجف
تصویر خجف
خفت و سبکی، تکبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدف
تصویر خدف
بناز زیستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خذع
تصویر خذع
ریزه کردن، بریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خذق
تصویر خذق
پیخال سرگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خذم
تصویر خذم
جوانمرد بریده شدن، مست گردیدن، شتافتن بردن، پاره پاره کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاف
تصویر خاف
ترسو، نام روستایی در خراسان خواف هم آوای خوان نوش ته می شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حذف
تصویر حذف
افتاده، افتادگی، سقط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حذف
تصویر حذف
((حَ))
انداختن، افکندن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خزف
تصویر خزف
((خَ زَ))
سفال، هر چیز گلی که در آتش پخته شده باشده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خرف
تصویر خرف
((خَ))
میوه چیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خوف
تصویر خوف
ترس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حذف
تصویر حذف
زدایش، ستردن
فرهنگ واژه فارسی سره