جدول جو
جدول جو

معنی خذراف - جستجوی لغت در جدول جو

خذراف
(خِ)
گیاهی است بهاری که چون تابستان رسد خشک گردد، نوعی شوره گیاه است. (از تاج العروس) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
خذراف
دیو اسپست از گیاهان
تصویری از خذراف
تصویر خذراف
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(خِ فَ)
واحد خذراف است. رجوع به خذراف در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(خُ)
بادفره که بازیچۀ کودکان از چرم مدور باشد. (ناظم الاطباء). ج، خذاریف. بادبرک. بادفره. بادفرک. فرفره. (یادداشت بخط مؤلف). چرم پاره کرده که کودکان در آن ریسمان کنند و بدو دست بکشند تا آواز کند. (فرهنگ جهانگیری) ، چوبک بادریسه. (یادداشت بخط مؤلف) ، شتابرو. تیزرو. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). مرد چالاک در جنگ. (فرهنگ جهانگیری) ، گلۀ شتران، شتران جداشده از گله، برق درخشنده در ابر که از ابر جدا شود. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، گل که طفلان خمیر کرده مانند کره سازند و بدان بازی کنند. (از منتهی الارب) ، تورک آسیا که در سر قطب بود. (محمود بن عمر ربنجنی). العود الذی یوضع فی خرق الرحاالعلیا. (از تاج العروس) ، هر چیزی که پراگنده شود از چیزی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خِ)
بسیار ریخ زننده. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد). اسهال دارنده. منه: رجل خذراق، مرد بسیار ریخ زننده. (از منتهی الارب) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
رفتن اشک و جز آن. (زوزنی). روان گردیدن سرشک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (المنجد) (تاج العروس) (متن اللغه) ، ریختن اشک را. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (متن اللغه) (المنجد) رجوع به تذرفه و تذریف شود
لغت نامه دهخدا
(خِ)
هنگام میوه چیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از تاج العروس) (از لسان العرب). رجوع به خراف در این لغتنامه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
چیدن میوه. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). خرف. مخرف، اقامت کردن قومی در فصل خریف. خرف. مخرف، باریدن باران خریف و باران نخست در اول زمستان. (منتهی الارب). خرف. مخرف
لغت نامه دهخدا
تصویری از خذروف
تصویر خذروف
بادریسه، تیز رو، تیرک آسیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذراف
تصویر ذراف
شتابان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خراف
تصویر خراف
بر چینگاه هنگام میوه چینی
فرهنگ لغت هوشیار