لجاج. خیرگی. کله شقی. خودرایی. خودکامی. یک پهلویی. یک دندگی. خیره سری. استبداد. استبداد بالرأی. آنکه بدون مشورت با دیگران کار کند و آنکه رای و عقیدۀ دیگران را ناچیز انگارد. پیش خود: چه کارم جز دعای خودسری چند که صد عزت بیک دشنام بخشند. ظهوری (از آنندراج)
لجاج. خیرگی. کله شقی. خودرایی. خودکامی. یک پهلویی. یک دندگی. خیره سری. استبداد. استبداد بالرأی. آنکه بدون مشورت با دیگران کار کند و آنکه رای و عقیدۀ دیگران را ناچیز انگارد. پیش خود: چه کارم جز دعای خودسری چند که صد عزت بیک دشنام بخشند. ظهوری (از آنندراج)
بدرفتاری. سؤرفتار. سؤمعامله. کج تابی. ناسازگاری. ناسازواری. سؤمعاشرت. بدتابی: نشوز، بدسری کردن با شوی. ناسازواری کردن با کسی. سر بدسری گذاشتن با کسی. بنای بدسری گذاشتن با کسی. (از یادداشتهای مؤلف)
بدرفتاری. سؤرفتار. سؤمعامله. کج تابی. ناسازگاری. ناسازواری. سؤمعاشرت. بدتابی: نشوز، بدسری کردن با شوی. ناسازواری کردن با کسی. سر بدسری گذاشتن با کسی. بنای بدسری گذاشتن با کسی. (از یادداشتهای مؤلف)