سعد بن مالک بن سنان خدری انصاری خزرجی، مکنی به ابوسعید از صحابیان و ملازمان پیغمبراسلام بود و در دوازده غزوه با پیغمبر بجنگ رفت و هزاروصدوهفتاد حدیث در صحیحین بدو منسوب است. وی بسال 74 هجری قمری در مدینه وفات یافت. (رجوع به اعلام زرکلی ج 1 ص 366 شود). در تاریخ گزیده (ص 217 چ 1) از ابورافع بن سعد بن مالک بن سنان خدری نام برده شده که در 74 ه. ق. درگذشته و 94 سال عمر داشته است. ظاهراً این دو خدری که در سال وفات و قسمتی از نام با هم مشترکند، یکی می باشند و صحیح در اینجا قول زرکلی است
سعد بن مالک بن سنان خدری انصاری خزرجی، مکنی به ابوسعید از صحابیان و ملازمان پیغمبراسلام بود و در دوازده غزوه با پیغمبر بجنگ رفت و هزاروصدوهفتاد حدیث در صحیحین بدو منسوب است. وی بسال 74 هجری قمری در مدینه وفات یافت. (رجوع به اعلام زرکلی ج 1 ص 366 شود). در تاریخ گزیده (ص 217 چ 1) از ابورافع بن سعد بن مالک بن سنان خدری نام برده شده که در 74 هَ. ق. درگذشته و 94 سال عمر داشته است. ظاهراً این دو خدری که در سال وفات و قسمتی از نام با هم مشترکند، یکی می باشند و صحیح در اینجا قول زرکلی است
دردیست که حس عضو باطل کند. (از آنندراج) (از غیاث اللغات). خدری یا وجع خدری یکی از پانزده درد است که دارای نامند. شیخ الرئیس در قانون در اصناف اوجاع التی لها اسماء گوید: سبب الوجع الخدری، اما مزاج شدید البرد و اما انسداد مسام منافذ الروح الحساس الجاری الی العضو لعصب او امتلاءاوعیته. یکی از شارحین نصاب الصبیان گوید: دردیست که با آن درد چنان یافته شود که حس آن عضو نقصان پذیرفته یا باطل گشته و صاحب ذخیرۀ خوارزمشاهی گوید: المی است گویی آن عضو خفته است. (یادداشت از مؤلف)
دردیست که حس عضو باطل کند. (از آنندراج) (از غیاث اللغات). خدری یا وجع خدری یکی از پانزده درد است که دارای نامند. شیخ الرئیس در قانون در اصناف اوجاع التی لها اسماء گوید: سبب الوجع الخدری، اما مزاج شدید البرد و اما انسداد مسام منافذ الروح الحساس الجاری الی العضو لعصب او امتلاءاوعیته. یکی از شارحین نصاب الصبیان گوید: دردیست که با آن درد چنان یافته شود که حس آن عضو نقصان پذیرفته یا باطل گشته و صاحب ذخیرۀ خوارزمشاهی گوید: المی است گویی آن عضو خفته است. (یادداشت از مؤلف)
نام دهی است از دهستان ترک شهرستان ملایر. واقع در 24هزارگزی شمال شهر ملایر و 15هزارگزی خاور راه شوسۀ ملایر به همدان. این ناحیه در جلگه واقع است با آب و هوای معتدل و مالاریایی و 372 تن سکنه ترکی و فارسی زبان. آب آن از قنات و محصولاتش غلات، انگور و لبنیات است. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران می کنند و از صنایع دستی زنان قالی می بافند. راه آنجا مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
نام دهی است از دهستان ترک شهرستان ملایر. واقع در 24هزارگزی شمال شهر ملایر و 15هزارگزی خاور راه شوسۀ ملایر به همدان. این ناحیه در جلگه واقع است با آب و هوای معتدل و مالاریایی و 372 تن سکنه ترکی و فارسی زبان. آب آن از قنات و محصولاتش غلات، انگور و لبنیات است. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران می کنند و از صنایع دستی زنان قالی می بافند. راه آنجا مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
زرد گلو گونه ای سنگخوارک از پرندگان کدری که گونه ای پارچه نخی است پارسی است نوعی مرغ سنگخوار تیره رنگ پشت ابلق زرد گلو: (در دامی کوه کبک شبگیران در رفت بهم برقص با کدری) (منوچهری) نوعی پارچه نخی
زرد گلو گونه ای سنگخوارک از پرندگان کدری که گونه ای پارچه نخی است پارسی است نوعی مرغ سنگخوار تیره رنگ پشت ابلق زرد گلو: (در دامی کوه کبک شبگیران در رفت بهم برقص با کدری) (منوچهری) نوعی پارچه نخی
روستایی ده نشین شاخ: در جانوران، تخت اورنگ، بواشه ابزاری برای باد دادن چاش، سر خاره ابزاری برای راست کردن موی سر، شانه که بر موی کشند، سیخ باشنده ده روستایی. شاخ (آهو گوزن و جز آنها)، سیخ، شانه، ابزاری که زنان بوی موی سر راست کنند سرخاره، تخت: به پنج روز ترقی بسقف اوبردند چو لات و عزی اطراف تاج ومدری را. (انوری)
روستایی ده نشین شاخ: در جانوران، تخت اورنگ، بواشه ابزاری برای باد دادن چاش، سر خاره ابزاری برای راست کردن موی سر، شانه که بر موی کشند، سیخ باشنده ده روستایی. شاخ (آهو گوزن و جز آنها)، سیخ، شانه، ابزاری که زنان بوی موی سر راست کنند سرخاره، تخت: به پنج روز ترقی بسقف اوبردند چو لات و عزی اطراف تاج ومدری را. (انوری)