بادفره که بازیچۀ کودکان از چرم مدور باشد. (ناظم الاطباء). ج، خذاریف. بادبرک. بادفره. بادفرک. فرفره. (یادداشت بخط مؤلف). چرم پاره کرده که کودکان در آن ریسمان کنند و بدو دست بکشند تا آواز کند. (فرهنگ جهانگیری) ، چوبک بادریسه. (یادداشت بخط مؤلف) ، شتابرو. تیزرو. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). مرد چالاک در جنگ. (فرهنگ جهانگیری) ، گلۀ شتران، شتران جداشده از گله، برق درخشنده در ابر که از ابر جدا شود. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، گل که طفلان خمیر کرده مانند کره سازند و بدان بازی کنند. (از منتهی الارب) ، تورک آسیا که در سر قطب بود. (محمود بن عمر ربنجنی). العود الذی یوضع فی خرق الرحاالعلیا. (از تاج العروس) ، هر چیزی که پراگنده شود از چیزی. (منتهی الارب)
بادفره که بازیچۀ کودکان از چرم مدور باشد. (ناظم الاطباء). ج، خذاریف. بادبرک. بادفَرَه. بادفَرَک. فِرفِره. (یادداشت بخط مؤلف). چرم پاره کرده که کودکان در آن ریسمان کنند و بدو دست بکشند تا آواز کند. (فرهنگ جهانگیری) ، چوبَک بادریسه. (یادداشت بخط مؤلف) ، شتابرو. تیزرو. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). مرد چالاک در جنگ. (فرهنگ جهانگیری) ، گلۀ شتران، شتران جداشده از گله، برق درخشنده در ابر که از ابر جدا شود. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) ، گل که طفلان خمیر کرده مانند کره سازند و بدان بازی کنند. (از منتهی الارب) ، تورک آسیا که در سر قطب بود. (محمود بن عمر ربنجنی). العود الذی یوضع فی خرق الرحاالعلیا. (از تاج العروس) ، هر چیزی که پراگنده شود از چیزی. (منتهی الارب)
قریه ای است به فاصله چهل وشش هزارگزی شمال قلعۀ سرکاری معروف متصل به دریای سرخ آب علاقۀ حکومت درجه دو ارغستان ولایت قندهار افغانستان بمختصات جغرافیایی زیر: طول شرقی 67 درجه و28 دقیقه و 5 ثانیه و عرض شمالی 31 درجه و 30 دقیقه و 24 ثانیه، (از قاموس جغرافیایی افغانستان ج 2)
قریه ای است به فاصله چهل وشش هزارگزی شمال قلعۀ سرکاری معروف متصل به دریای سرخ آب علاقۀ حکومت درجه دو ارغستان ولایت قندهار افغانستان بمختصات جغرافیایی زیر: طول شرقی 67 درجه و28 دقیقه و 5 ثانیه و عرض شمالی 31 درجه و 30 دقیقه و 24 ثانیه، (از قاموس جغرافیایی افغانستان ج 2)
برۀ نر. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). ذکر از اولاد ضأن. (یادداشت بخط مؤلف) : ج، اخرفه، خرفان، خرفان: بچۀ گوسفند را تا چهارماهه و قوی تر در مجموع حالات اگر از میش بود و نر باشد حمل و خروف گویند. (از تاریخ قم ص 178)، بره که گیاه خوردن گرفته و قوی گشته. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). برۀ به چرا آمده. برۀ گیاه خوار. (یادداشت بخط مؤلف). ج، اخرفه، خرفان (خ / خ ) ، اسب کره ای در حدود یکساله یا شش ماهه یا هفت ماهه. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد) : بچه اسب چون از مادر بزاید و بر زمین آید نر را مهر و ماده را مهر یا خروف گویند. (تاریخ قم ص 178)
برۀ نر. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). ذَکَر از اولاد ضأن. (یادداشت بخط مؤلف) : ج، اَخْرِفه، خِرفان، خُرفان: بچۀ گوسفند را تا چهارماهه و قوی تر در مجموع حالات اگر از میش بود و نر باشد حمل و خروف گویند. (از تاریخ قم ص 178)، بره که گیاه خوردن گرفته و قوی گشته. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب) (از اقرب الموارد). برۀ به چرا آمده. برۀ گیاه خوار. (یادداشت بخط مؤلف). ج، اَخْرِفه، خرفان (خ ِ / خ ُ) ، اسب کره ای در حدود یکساله یا شش ماهه یا هفت ماهه. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از اقرب الموارد) : بچه اسب چون از مادر بزاید و بر زمین آید نر را مهر و ماده را مهر یا خروف گویند. (تاریخ قم ص 178)