جدول جو
جدول جو

معنی خدخد - جستجوی لغت در جدول جو

خدخد
(خُ خُ)
کرمی است. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خدود
تصویر خدود
خدها، روی ها، چهره ها، سیماها، گونه ها، رخ ها، جمع واژۀ خد
فرهنگ فارسی عمید
(خِ / خَ)
شکاف و گشادگی از زمین. (از معجم البلدان) :
ترقی و یرفعها السراب کانها
من عم موثب اوضناک خداد.
از ابوداود که شتر باربری را وصف میکند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(خِ)
علامت داغ بر رخسار. (از متن اللغه) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج) ، آلت داغ کردن. (از مهذب الاسماء) ، جمع واژۀ خدّ
لغت نامه دهخدا
(خُ)
جمع واژۀ خدّ. (ترجمان القرآن جرجانی) (از منتهی الارب) (از متن اللغه) (از تاج العروس) (از لسان العرب). رخساره ها: از مطلع فلق تا مقطع شفق بحدوداسیاف خدود اصناف آن جمع می شکافتند. (ترجمه تاریخ یمینی). طبیعت او در اختیار حدود قواضب بر خدود کواعب... بر خلاف طباع بشر بوده. (ترجمه تاریخ یمینی).
خاک راهی که بر او میگذری ساکن باش
که عیون است و جفون است و خدود است و قدود.
سعدی
لغت نامه دهخدا
(خُ)
نام کورتی است به طائف. نصر می گوید: خدود، گوشه ای است از سرزمین نزدیک طائف. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(خُ دَ)
شکاف در زمین. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(خُ دَ)
نام چشمه ای است به هجر. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(خَ دَ)
نام حصنی است در کورۀ (= مخلاف) جعفر بن یمن. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خدود
تصویر خدود
رخسار، گونه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خداد
تصویر خداد
جمع خد، دیم ها رخساره ها
فرهنگ لغت هوشیار
گروهی، جمعی، خود خودی، بین خود
فرهنگ گویش مازندرانی
خداداد نامی برای مردان
فرهنگ گویش مازندرانی
خط بازی، لی لی بازی
فرهنگ گویش مازندرانی
پارتی بازی
فرهنگ گویش مازندرانی
پارتی بازی، باپایمال کردن حق دیگران از افراد فامیل حمایت
فرهنگ گویش مازندرانی