جدول جو
جدول جو

معنی خداگیری - جستجوی لغت در جدول جو

خداگیری
(خُ)
گرفتاری به عذاب خدای. بدبختی. دچارشدگی بغضب الهی. نامساعدی روزگار
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از دلگیری
تصویر دلگیری
دل تنگی، آزردگی، رنجیدگی
فرهنگ فارسی عمید
(خَ بِ)
عمل گرفتن خر. کلمه ای است مزاح گونه یا فحش گونه و بوقت بیان عملی گفته میشود که در آن عمل قدرتی مزاحم مردمان شود و بزجر و حبس آنها مشغول گردد.
- پل خربگیری، پلی که خران از آنهامی گذرند و در آنها بدام می افتند. کنایه از محلی یا وضعی است که قدرتی ایجاد می کنند و در آن محل یا وضع مزاحم مردمان میشود.
- سر پل خربگیری، پل خربگیری. روی پل خربگیری. این ترکیب بهمان معنی است که در ’پل خربگیری’ بکار می رود
لغت نامه دهخدا
(خُ)
کنایه از کسی که ببلای آسمانی وآفت ناگهانی گرفتار شود. (از آنندراج) :
چو گیرد عدو را شه از حق گزین
خداگیر معنی ندارد جزاین.
ملاطغرا (از آنندراج).
در فرهنگ ناظم الاطباء بخداگیر معنی مصدری داده شده است، بدینگونه: خداگیر یعنی گرفتار قهر و غضب خدا شدن و در بدبختی ناگهانی افتادن. اما ظاهراً این تعبیر ناظر به ’خداگیر شدن’ است نه خداگیر و ’خداگیر’ در اصل وصف مرکبی است که بجای موصوف نشسته و در معنی اسمی بکار رفته است
لغت نامه دهخدا
(مَ)
رنگ چوب صندل. (ناظم الاطباء). و رجوع به ملاگر شود
لغت نامه دهخدا
(خَ)
آنکه خنازیر دارد. آنکه به مرض خنازیر گرفتار آمده است. مریض مبتلا به مرض خنازیر. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
کارهای شبیه کار شخص خل. این کلمه در اصل ’خل گیری’ است و سپس بصورت خل گری درآمده نظیر ’لوس گری’ که در اصل ’لوس گیری’ بوده. (یادداشت بخط مؤلف).
- خل گیری مکن، عمل اشخاص ساده لوح و خل را بجای میاور
لغت نامه دهخدا
(هََ)
عمل هواگیر، (اصطلاح صنعتی) خالی کردن هوا از درون پیستون دستگاههای پیستونی است تا خوب به کار افتد. در تلمبه های پیستونی و دستگاههای مشابه آن اگر هوا در زیر پیستون باشد دستگاه خاصیت مکیدن مواد را از دست می دهد
لغت نامه دهخدا
(خُ)
حالت توجه بخدا داشتن. بخداوند در امور متوجه بودن. خداشناسی:
بزرگان نکردند در خود نگاه
خدابینی از خویشتن بین مخواه.
سعدی (بوستان).
، حقیقت بینی. حقیقت نگری:
گرت چشم خدابینی ببخشند
نبینی هیچکس عاجزتر از خویش.
سعدی (گلستان)
لغت نامه دهخدا
(خُ وِ)
وی دلاک و حمامی بود از اهل قزوین که شاهزادۀحیدرمیرزای صفوی فرزند شاه عباس اول را بقتل آورد. توضیح آنکه بر اثر جنگهای متمادی با عثمانیها، شاه عباس اول تصمیم بمصالحت گرفت و قرار شد یکی از شاهزادگان صفوی بدربار عثمانی رود و قرار صلح گذارد. برای این کار، سلطان حیدر میرزا انتخاب گردید و قرار بر این رفت که او با علیقلی خان فتح اغلی لله اش به نزد خواندگار رود و شاه عباس نیز از گنجه به سوی اصفهان حرکت نماید. در چشمۀ برنجرد در شب بیست ودوم ذیحجهالحرام سنۀ 994 ه. ق. شاهزاده بمنزل علیقلی خان می رود و در دل شب مست طافح برمی گردد. در حین مستی در ازای آنکه به حرم سرا رود در آله چوقی که از آن جوارح و بازان بود رختخواب می طلبد و بخواب می رود. در این بین، خداویردی دلاک که از برکشیدگان شاهزاده از زمان خردسالی بود و بر اثر لطف شهزاده از دلاکی قزوین به مقامات شامخه رسیده بود، شب بتمهیدی غلامان کشیک را از اطراف آله چوق دور می کند و با خنجری که از میان شاهزاده کشیده بود، چند زخم کاری بر او می زند و شاهزاده را خون آلود رها می کند و می رود. در این بین، فتاح نام پسری که از خدمتگاران شاهزاده و حسب الامر بخدمت آمده بود، سر می رسد و جسد شاهزاده را در خون غوطه ور می بیند، فوراً خبر می دهد ولی کار از کار گذشته بود. از طرف دیگر قاتل، یعنی خداویردی ابتداء به خانه می رود و با کیسه ای پول بیرون می آید و به منزل اسماعیل خان می رود و قضیه را به او می گوید. اسماعیل خان او را به دو نفر از گماشتگان می سپارد که بجنگل برده او را کارد زنند. آنان او را بجنگل می برند بهوای پول او را کارد کاری نمی زنند و پول او را گرفته برمی گردند. در این بین، خداویردی خود را در برکۀ آبی می اندازد و چون خارج می شود احساس سرما می کند از دور شعلۀ مشعلی می بیند، خود را به آن مشعل نزدیک می کند چون بمشعل می رسد، مشعل از آن خیمۀ شاهزاده بود. او را می گیرند و بنزد شاه عباس می برند. او ابتداء می گوید: مرا در این مورد کسان دیگر تحریک کردند. ولی نام تحریک کنندگان را نمی برد. بناچار مجلسیان زبان او را جوالدوز میزنند. سپس شاه عباس به انتقام خون پسر چند خنجر به او می زند و اورا می کشد. جنازه او را ببازار می برند و می سوزانند. (از عالم آرای عباسی چ ایرج افشار صص 346- 349)
لغت نامه دهخدا
(خَ بَ)
کسب اطلاع. عمل خبرگیر، جاسوسی. عمل جاسوس
لغت نامه دهخدا
تصویری از خدابینی
تصویر خدابینی
عمل خدابین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دلگیری
تصویر دلگیری
کراهت و نفرت، حزن و اندوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از واگیری
تصویر واگیری
سرایت (مرض)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از یادگیری
تصویر یادگیری
درک، تحصیلی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از فراگیری
تصویر فراگیری
اپیدمی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از درگیری
تصویر درگیری
نزاع، منازعه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از دلگیری
تصویر دلگیری
کدورت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خو گیری
تصویر خو گیری
انس، عادت
فرهنگ واژه فارسی سره
کسب خبر، جاسوسی، خبرکشی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آموزشی، آموزش، تحصیل، شمول، احاطه، اشتمال، گسترش
فرهنگ واژه مترادف متضاد
آموزش، تعلم، آموزشی، تعلیم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از درگیری
تصویر درگیری
Involvement
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از درگیری
تصویر درگیری
implication
دیکشنری فارسی به فرانسوی
پرس و جو پرسیدن نشانی، احوال پرسی
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از درگیری
تصویر درگیری
Beteiligung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از درگیری
تصویر درگیری
залученість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از درگیری
تصویر درگیری
zaangażowanie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از درگیری
تصویر درگیری
参与
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از درگیری
تصویر درگیری
envolvimento
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از درگیری
تصویر درگیری
coinvolgimento
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از درگیری
تصویر درگیری
implicación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از درگیری
تصویر درگیری
вовлеченность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از درگیری
تصویر درگیری
betrokkenheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از درگیری
تصویر درگیری
การมีส่วนร่วม
دیکشنری فارسی به تایلندی