جدول جو
جدول جو

معنی خدارت - جستجوی لغت در جدول جو

خدارت(خِ رَ)
عصمت. پاکدامنی. پرده نشینی. پارسایی. (ناظم الاطباء) (از غیاث اللغات) ، حیاء. شرمساری. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
خدارت
پرده نشینی پرده نشینی (زن) مخدره بودن
تصویری از خدارت
تصویر خدارت
فرهنگ لغت هوشیار
خدارت((خِ رَ))
پرده نشینی (زن)، مخدره بودن
تصویری از خدارت
تصویر خدارت
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ادارت
تصویر ادارت
به گردش درآوردن، گرداندن، چرخاندن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صدارت
تصویر صدارت
تقدم، بالانشینی، منصب نخست وزیر یا صدر اعظم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خسارت
تصویر خسارت
ضرر کردن، زیان دیدن، زیان، غرامت
فرهنگ فارسی عمید
(خُ ری ی)
سیاهرنگ. (از متن اللغه) (از معجم الوسیط) ، شب تاریک. منه: لیل خداری. (از متن اللغه) ، اسب سیاه. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، عقاب سیاه. (مهذب الاسماء) ، موی سیاه. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) ، شتر سخت سیاه. منه: بعیر خداری. (از منتهی الارب) (از معجم الوسیط) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
بالانشینی. (غیاث اللغات). بالانشین شدن. (مقدمه لغت میرسید شریف) :
در مقامی که صدارت بفقیران بخشند
چشم دارم که بجاه از همه افزون باشی.
حافظ.
، شروع و ابتدا کردن، پیش رسانی، منصبی است که قریب وزارت باشد. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
(خَ را رِ)
جمع واژۀ خرّیت. (از ناظم الاطباء) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خِ رَ)
زیان. ضرر. (از ناظم الاطباء) : مردمان خراسان از خسارت و تاراج فارغ شوند. (تاریخ بیهقی) ، کم آمدن حاصل فروش از قیمت خرید. ضرر در تجارت و زیان در معامله. (از ناظم الاطباء) : بازرگانی را هزار دینار خسارت افتاد. (گلستان سعدی).
عشق را فایده در کوی زیانکاران است
هر که زین کوی سفر کرد خسارت برده.
نظیری (از آنندراج).
، عاهت. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خِ رَ)
مزد بدرقگی. مزد نگاهبانی. (یادداشت بخط مؤلف). خفاره. رجوع به خفاره در این لغت نامه شود: کار او بدان رسید که بخفارت کاروانها و تجار بازایستاد. (ترجمه تاریخ یمینی). مخالفت آغاز کرد وکسانی را که بر سبیل خفارت و از برای تسلیم بلاد و قلاع مشروط در صحبت او بودند محبوس کرد. (ترجمه تاریخ یمینی). جمعی از خواص خدم خویش بر او گماشت تا بر سبیل خفارت ملازمت او می نمود. (ترجمه تاریخ یمینی)
لغت نامه دهخدا
(صِ رَ)
منصبی بوده است بعهد صفویه. مؤلف تذکرهالملوک آرد: لازمۀ منصب مطلق صدارت تعیین حکام شرع و مباشرین اوقاف تفویضی و ریش سفیدی جمعی سادات و علما و مدرسان و شیخ الاسلامان و پیش نمازان و قضات و متولیان و حفاظ و سایر خدمۀ مزارات و مدارس و مساجد و بقاع الخیر و وزرای اوقاف و نظار و مستوفیان و سایر عملۀ سرکار موقوفات و محرران و غسالان و حفاران با اوست و دیوان احداث اربعه را که عبارت از قتل و ازالۀ بکارت و شکستن دندان و کور کردن است و عالیجاه دیوان بیکی بدون حضور صدور عظام نمیرسد و حکام دیگر شرع را مدخلیت در احداث اربعه نیست و امور شرعی سرکار فیض آثار متعلق و مختص عالیجاه صدر خاصه است و صدر ممالک را مدخلیتی در آن نیست و مجمع از شغل مختصه هر یک بدین موجب است. عالیجاه صدر خاصه روز شنبه و یکشنبه با دیوان بیکی در کشیک خانه عالی قاپو بدیوان می نشیند و در محال ایران حکام شرع یزد وابرقو و نائین و اردستان و قومشه و نطنز و محلات و دلیجان و خوانسار و برورود و فریدن و رار و مزدج و کبار و چاپلق و جرفادقان و کمره و فراهان و کاشان و قم و ساوه و مازندران و استرآباد و کرایلی و حاجیلر و کبودجامه را صدر خاصه تعیین و امور متعلق به صدر خاصه را در ولایات مفصله مذکوره نایب الصداره و سایر مباشرین صدر خاصه متوجه می شده اند. عالیجاه صدر ممالک صاحب اختیار تعیین حکام شرع و مباشرین و موقوفات از مزارات و مدارس و مساجد و غیرهم از کل ممالک محروسه از آذربایجان و فارس و عراق و خراسان می باشد سوای آنچه در تحت اسم صدر خاصه تفصیل یافته با صدر ممالک است ودر بعضی از ازمنۀ سلاطین صدارت خاصه و عامه با یک شخص بوده مجملاً عزل و نصب مباشرین موقوفات اگر تفویضی بوده باشد بصدور خاصه و عامه متعلق است و اگر شرعی باشد هیچ یک از حکام شرع و صدور را مدخلیتی در آن نیست بلکه شرعاً هر کسی را واقف اوقاف متولی و صاحب اختیار قرار داده باشد مباشر خواهد بود و تغییر آن مخالف شریعت مقدسه نبوی است. (تذکره الملوک صص 2- 4)
لغت نامه دهخدا
(خِ رَ)
پرده نشینی. (آنندراج). رجوع به خدارت در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(خِ)
آلتی است که دجر را با لومه جمع میکند. (از متن اللغه).
لغت نامه دهخدا
(خِ)
قلعتی بعربستان بوده است که از آنجا تا صنعاء یک روز راه فاصله داشته بعضی آن را ’ذوالخدار’و جز آن آورده اند. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
نام اسپ قتال کلابی است. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
یک نوع گلبنی، یک قسم نهالی. (از ناظم الاطباء). نوعی دوشکی است (رونهالی) ، نوعی پرده است. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
آقا. برتر. بزرگتر. مهتر. رئیس. چون وردان خدات (= وردان نام ناحیه ای است). خنک خدات. سامان خدات. بخاراخدات: دهقان بزرگی بود آن دهقان را بخاراخدات گفتندی از بهر آنکه دهقان زاده قدیم بود و صنایع بیشتر او را بود. (تاریخ بخارای نرشخی ص 7)
لغت نامه دهخدا
(خَ رِ)
جمع خدرنق بحذف قاف و آن نرۀ عنکبوت یا عنکبوت کلان است. (آنندراج). رجوع به خدرنق در این لغتنامه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از خدات
تصویر خدات
آقا، برتر، بزرگتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدارت
تصویر صدارت
بالا نشینی، صدر اعظم، تقدم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خسارت
تصویر خسارت
زیان، ضرر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خفارت
تصویر خفارت
شرمگینی، نگهبانی، زینهار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خداره
تصویر خداره
پرده نشینی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خداری
تصویر خداری
شب تار، ابر سیاه، موی سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
اواره دیوان، چرخاندن گرداندن گردانیدن، گرد کردن گرد گرداندن چرخانیدن، گردیدن، مبت به علت دوار شدن، کار گردانی مدیری راه بردن کاری و دستگاهی نظم و نسق دادن سرپرستی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مخدارت
تصویر مخدارت
جمع مخدره، پرد گیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دامت خدارتها
تصویر دامت خدارتها
بپایاد پرده نشینی او آن زن پیوسته باد پرده نشینی او (زن) خ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صدارت
تصویر صدارت
((ص رَ))
وزارت، نخست وزیری
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خسارت
تصویر خسارت
((خَ رَ))
زیانکاری، زیانمندی
فرهنگ فارسی معین
((رْ))
اسباب ورزش و بازی به صورت صفحه ای با دایره های تو در تو (یا شماره) که توسط پیکانی از فاصله ای معین به سوی صفحه نشانه گیری می کنند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خسارت
تصویر خسارت
زیان، زیانکاری
فرهنگ واژه فارسی سره
آسیب، اضرار، تاوان، جریمه، غرامت، زیان کاری، زیانمندی، خسران، زیان، ضرر، غبن، غرامتی، لطمه
متضاد: نفع
فرهنگ واژه مترادف متضاد
حکومت، صدراعظمی، نخست وزیری، وزارت، بالانشینی، صدرنشینی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
رئیس نشینی، ریاست جمهوری
دیکشنری اردو به فارسی