دهی است از دهستان دشت آب بخش بافت شهرستان سیرجان. واقع در 29هزارگزی جنوب بافت و دوهزارگزی شمال راه فرعی دشت آب به بافت. این ناحیه در جلگه واقع و آب و هوای آن معتدل و دارای صد تن سکنه است که فارسی زبانند. آب آن از قنات و محصولاتش غلات و حبوبات است و اهالی به کشاورزی گذران میکنند. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
دهی است از دهستان دشت آب بخش بافت شهرستان سیرجان. واقع در 29هزارگزی جنوب بافت و دوهزارگزی شمال راه فرعی دشت آب به بافت. این ناحیه در جلگه واقع و آب و هوای آن معتدل و دارای صد تن سکنه است که فارسی زبانند. آب آن از قنات و محصولاتش غلات و حبوبات است و اهالی به کشاورزی گذران میکنند. راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8)
دهی است از دهستان زر و ماهرو بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. واقع در 48هزارگزی جنوب الیگودرز و کنار راه مالروخان آباد به رچه. این ناحیه کوهستانی با آب و هوای معتدل و 200 تن سکنه است که بلهجۀ لری فارسی سخن می گویند. آب آنجا از چشمه و قنات و محصولاتش غلات و لبنیات است. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران می کنند. راه آنجا مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
دهی است از دهستان زر و ماهرو بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. واقع در 48هزارگزی جنوب الیگودرز و کنار راه مالروخان آباد به رچه. این ناحیه کوهستانی با آب و هوای معتدل و 200 تن سکنه است که بلهجۀ لری فارسی سخن می گویند. آب آنجا از چشمه و قنات و محصولاتش غلات و لبنیات است. اهالی به کشاورزی و گله داری گذران می کنند. راه آنجا مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
عمل بدادا. بدکرداری. بدسلوکی. بدرفتاری. (ناظم الاطباء). بدخویی. بدگوشتی. گوشت تلخی. (از یادداشت مؤلف) : رعایا که تغار بر ایشان می نوشتند از دست ایشان بجان می رسیدند و مع هذا زیادت تغاری به لشکر نمی رسید و بعضی بسبب بدادایی متصرفان و بعضی بجهت آنکه بوکاولان خدمتی می گرفتند و... (تاریخ غازانی ص 301)
عمل بدادا. بدکرداری. بدسلوکی. بدرفتاری. (ناظم الاطباء). بدخویی. بدگوشتی. گوشت تلخی. (از یادداشت مؤلف) : رعایا که تغار بر ایشان می نوشتند از دست ایشان بجان می رسیدند و مع هذا زیادت تغاری به لشکر نمی رسید و بعضی بسبب بدادایی متصرفان و بعضی بجهت آنکه بوکاولان خدمتی می گرفتند و... (تاریخ غازانی ص 301)
دهی است از بخش هشت آب شهرستان زابل. واقع در 2هزارگزی باختری بنجار و دوهزارگزی راه مارو زابل به افضل آباد. این ناحیه در جلگه واقع با آب و هوای گرم و 295 تن سکنۀ فارسی و بلوچی زبان. آب آن ازرود خانه هیرمند و محصولاتش: غلات و لبنیات می باشد. اهالی بکشاورزی، گله داری، کرباس بافی گذران می کنند و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
دهی است از بخش هشت آب شهرستان زابل. واقع در 2هزارگزی باختری بنجار و دوهزارگزی راه مارو زابل به افضل آباد. این ناحیه در جلگه واقع با آب و هوای گرم و 295 تن سکنۀ فارسی و بلوچی زبان. آب آن ازرود خانه هیرمند و محصولاتش: غلات و لبنیات می باشد. اهالی بکشاورزی، گله داری، کرباس بافی گذران می کنند و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
چیزی که خدا بخشنده است و کس را در آن دخلی نباشد. (آنندراج). فطری. جبلی. موهوبی: گفت کافر خدای داد بمن این خداداد شاد باد بمن. نظامی. خوب رویان جهانی همه زیور بستند دلبرماست که با حسن خداداد آمد. حافظ (از آنندراج). چه سازد صنعت مشاطه با حسن خدادادش ز طوق قمریان خلخال داده سرو آزادش. صائب (از آنندراج). - امثال: خریت بهرۀ خداداد است
چیزی که خدا بخشنده است و کس را در آن دخلی نباشد. (آنندراج). فطری. جبلی. موهوبی: گفت کافر خدای داد بمن این خداداد شاد باد بمن. نظامی. خوب رویان جهانی همه زیور بستند دلبرماست که با حسن خداداد آمد. حافظ (از آنندراج). چه سازد صنعت مشاطه با حسن خدادادش ز طوق قمریان خلخال داده سرو آزادش. صائب (از آنندراج). - امثال: خریت بهرۀ خداداد است
ازدواج، کدخدائی، کتخدائی، شاهی، زن گرفتن و جشن کردن، مصاهرت، عروسی، (آنندراج)، صهریت: ب خانه زن می شدند بدامادی، (تاریخ بخارا)، گفت پسرفلان زن خواسته است بدامادی میرود، (تاریخ بخارا)، ازپی دامادی پروانه امشب ساخت عشق در عروسی خانه فانوس جای شمع را، ملاطغرا (از آنندراج)، - امثال: مرگ زن هیچ کم از لذت دامادی نیست، عروسیه، دامادیه، شیشه به ... هادیه، ، شوهری دختر یاخواهر کسی: بچنین دختری بآزادی اختیارت کنم بدامادی، نظامی، کای شده آگاه ز استادیم خاص کن امروز بدامادیم، نظامی
ازدواج، کدخدائی، کتخدائی، شاهی، زن گرفتن و جشن کردن، مصاهرت، عروسی، (آنندراج)، صهریت: ب خانه زن می شدند بدامادی، (تاریخ بخارا)، گفت پسرفلان زن خواسته است بدامادی میرود، (تاریخ بخارا)، ازپی دامادی پروانه امشب ساخت عشق در عروسی خانه فانوس جای شمع را، ملاطغرا (از آنندراج)، - امثال: مرگ زن هیچ کم از لذت دامادی نیست، عروسیه، دامادیه، شیشه به ... هادیه، ، شوهری دختر یاخواهر کسی: بچنین دختری بآزادی اختیارت کنم بدامادی، نظامی، کای شده آگاه ز استادیم خاص کن امروز بدامادیم، نظامی
عطای الهی. بخشش الهی: خداداد ما را چنین دستگاه خداداده را چون توان بست راه. نظامی. چو شه دید گنج فرستاده را چهار آرزوی خداداده را. نظامی. بملک خداداده خرسند باش مکن ز آهنین چنگ شیران تراش. نظامی. کار خود گر بخدا بازگذاری حافظ ای بسا عیش که با بخت خداداده کنی. حافظ. با خدادادگان ستیزه مکن کآن خداداده را خدا داده. ؟ ، فطری. جبلی. موهوبی: ترا که که حسن خداداده هست و حجلۀ بخت چه حاجتست که مشاطه ات بیاراید. حافظ
عطای الهی. بخشش الهی: خداداد ما را چنین دستگاه خداداده را چون توان بست راه. نظامی. چو شه دید گنج فرستاده را چهار آرزوی خداداده را. نظامی. بملک خداداده خرسند باش مکن ز آهنین چنگ شیران تراش. نظامی. کار خود گر بخدا بازگذاری حافظ ای بسا عیش که با بخت خداداده کنی. حافظ. با خدادادگان ستیزه مکن کآن خداداده را خدا داده. ؟ ، فطری. جبلی. موهوبی: ترا که که حسن خداداده هست و حجلۀ بخت چه حاجتست که مشاطه ات بیاراید. حافظ
ابواسحاق ابراهیم بن حمزه بن مکی بن محمد بن علی خداآبادی، مردی فاضل، صالح، باورع و عاقل از امامان و بزرگان دین بود. او بحدود سنۀ 500 ه. ق. عازم حجازشد و از بیابان گذشت. مبداء حرکت او از بصره بود و چون بمکه رسید با فرزندش ابوالمکارم حمزه بن ابراهیم مدتی در مکه مجاور شد و سپس بمدینه برگشت و بسال 501ه. ق. در مدینه فرمان یافت. (از انساب سمعانی)
ابواسحاق ابراهیم بن حمزه بن مکی بن محمد بن علی خداآبادی، مردی فاضل، صالح، باورع و عاقل از امامان و بزرگان دین بود. او بحدود سنۀ 500 هَ. ق. عازم حجازشد و از بیابان گذشت. مبداء حرکت او از بصره بود و چون بمکه رسید با فرزندش ابوالمکارم حمزه بن ابراهیم مدتی در مکه مجاور شد و سپس بمدینه برگشت و بسال 501هَ. ق. در مدینه فرمان یافت. (از انساب سمعانی)