خارج شدن، بیرون آمدن، بیرون رفتن، در علوم ادبی از حروف قافیه که پس از حرف وصل قرار دارد، چنان که در «کشتیم» و «رشتیم»، «ی» حرف وصل و «م» خروج است، بیرون شدن از اطاعت، طغیان، عصیان خروج کردن: طغیان کردن، قیام کردن، یاغی شدن
خارج شدن، بیرون آمدن، بیرون رفتن، در علوم ادبی از حروف قافیه که پس از حرف وصل قرار دارد، چنان که در «کشتیم» و «رشتیم»، «ی» حرف وصل و «م» خروج است، بیرون شدن از اطاعت، طغیان، عصیان خروج کردن: طغیان کردن، قیام کردن، یاغی شدن
مرد درازپای. (از منتهی الارب) (آنندراج) (متن اللغه) (مهذب الاسماء). خجوجاه رجوع به ’خجوجاء’ و ’خجوجاه’ در این لغتنامه شود، مرد درازبالا و کلان استخوان. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از متن اللغه). خجوجاه. رجوع به ’خجوجاء’ و ’خجوجاه’ در این لغتنامه شود، مرد قوی که گاهی جبان است. (از منتهی الارب). خجوجاء. رجوع به خجوجاء و خجوجاه در این لغتنامه شود
مرد درازپای. (از منتهی الارب) (آنندراج) (متن اللغه) (مهذب الاسماء). خجوجاه رجوع به ’خجوجاء’ و ’خجوجاه’ در این لغتنامه شود، مرد درازبالا و کلان استخوان. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از متن اللغه). خجوجاه. رجوع به ’خجوجاء’ و ’خجوجاه’ در این لغتنامه شود، مرد قوی که گاهی جبان است. (از منتهی الارب). خجوجاء. رجوع به خجوجاء و خجوجاه در این لغتنامه شود