تپاله. (یادداشت بخط مؤلف). گوه گاو. (دهار). آنچه از فضولات در بطن جانوران است. (از تذکرۀ ضریر انطاکی ص 140). سرگین و از مطلق آن مراد سرگین گاو است. (از تحفۀ حکیم مؤمن). اخثا. رجوع به اخثا شود
تپاله. (یادداشت بخط مؤلف). گوه گاو. (دهار). آنچه از فضولات در بطن جانوران است. (از تذکرۀ ضریر انطاکی ص 140). سرگین و از مطلق آن مراد سرگین گاو است. (از تحفۀ حکیم مؤمن). اخثا. رجوع به اخثا شود
سرگین گاو. در اختیارات بدیعی خواص طبی آن چنین آمده است: زبل البقراست بپارسی سرگین گاو گویند. چون بر ورمهای غلیظنهند تحلیل کند و چون بسوزانند و بر سوراخ بینی نهند با سرکه خون رفتن باز دارد و مجموع زهرها را نافع بود چون بخورند، و گرم بر بدن مالند و رها کنند تا خشک شود بعد از آن برگیرند و دیگرباره بنهند چند نوبت و چون بر پای منقرس نهند با خاکستر و زیت سودمند بود و بر گزندگی زنبور نحل بغایت نافع بود و مستسقی رابدان طلا کردن سودمند و بهترین آن بود که در فصل ربیع باشد و چون خشک کنند و بسوزانند مستسقی بیاشامد بغایت سودمند بود و اگر زن بدان بخور کند زادن بر وی آسان شود و بچۀ مرده بیندازد و بچۀ زنده را بکشد
سرگین گاو. در اختیارات بدیعی خواص طبی آن چنین آمده است: زبل البقراست بپارسی سرگین گاو گویند. چون بر ورمهای غلیظنهند تحلیل کند و چون بسوزانند و بر سوراخ بینی نهند با سرکه خون رفتن باز دارد و مجموع زهرها را نافع بود چون بخورند، و گرم بر بدن مالند و رها کنند تا خشک شود بعد از آن برگیرند و دیگرباره بنهند چند نوبت و چون بر پای منقرس نهند با خاکستر و زیت سودمند بود و بر گزندگی زنبور نحل بغایت نافع بود و مستسقی رابدان طلا کردن سودمند و بهترین آن بود که در فصل ربیع باشد و چون خشک کنند و بسوزانند مستسقی بیاشامد بغایت سودمند بود و اگر زن بدان بخور کند زادن بر وی آسان شود و بچۀ مرده بیندازد و بچۀ زنده را بکشد
خالی از هوا، جائی که در آن کسی نباشد جای خالی، بیت الخلا، خلوتگاه، آب دست، جای مستراح، جز واژه جز را آنندراج به نادرست تازی دانسته آبخانه جایی ادبخانه آبریزگاه، تی تهیک خالی بودن، فارغ بودن، مقابل ملا، جایی که در آن کسی نباشد جای خلوت مقابل ملا (ملا)، جای خالی از هوا، آنست که دو جسم با یکدیگر تماس نیافته باشند و بین این دو جسم دیگری که مماس هر دو باشد وجود نداشته باشد، مستراح جایی ادبخانه
خالی از هوا، جائی که در آن کسی نباشد جای خالی، بیت الخلا، خلوتگاه، آب دست، جای مستراح، جز واژه جز را آنندراج به نادرست تازی دانسته آبخانه جایی ادبخانه آبریزگاه، تی تهیک خالی بودن، فارغ بودن، مقابل ملا، جایی که در آن کسی نباشد جای خلوت مقابل ملا (ملا)، جای خالی از هوا، آنست که دو جسم با یکدیگر تماس نیافته باشند و بین این دو جسم دیگری که مماس هر دو باشد وجود نداشته باشد، مستراح جایی ادبخانه