جدول جو
جدول جو

معنی ختوم - جستجوی لغت در جدول جو

ختوم
(خُ)
جمع واژۀ ختم. انگشتریها. حلقات صاحب نگین که برای حلیۀ انگشت دست بکار می برند. (از متن اللغه) (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خصوم
تصویر خصوم
خصم ها، دشمنان، جمع واژۀ خصم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مختوم
تصویر مختوم
مهر شده، به آخررسانیده شده، انجام یافته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ختام
تصویر ختام
پایان، انجام، آخر، آنچه با آن جایی یا چیزی را لاک و مهر می کنند مانند موم و لاک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خصوم
تصویر خصوم
مخاصم، دشمن
فرهنگ فارسی عمید
(خِ)
پایان کار. (ترجمان عادل بن علی). سرانجام. (مهذب الاسماء). آخر. فرجام کار:
ختام عمر خدایا بفضل و رحمت خویش
بخیر کن که همین است غایهالامال.
سعدی.
- حسن ختام، نکویی پایان امری.
- خیر ختام، آنچه پایان آن خیر است. منه: والسلام خیر ختام
، آخر شراب نوشی. (یادداشت بخط مؤلف) ، گل و موم و مانند آن که بدان مهر کنندبر چیزی. مهر. (منتهی الارب) (متن اللغه) (معجم الوسیط) (مهذب الاسماء) ، اثر مهر: یسقون من رحیق مختوم ختامه مسک. (قرآن 25/83-26) اء
حرزفرشتگان چپ و راست می کنم
این نامه را که داشت ز مشک ختن ختام.
خاقانی.
، جای پیوند مفصل است. ج، ختم. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) ، مقامی است از مقامات صوفیان. (از کشاف اصطلاحات الفنون)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
زن فراخ شرم. (از منتهی الارب). المراءه الواسعه الهن. (متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
بسیار خدمت کننده (مؤنث و مذکر در وی یکسان است). (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (از تاج العروس) (از معجم الوسیط)
لغت نامه دهخدا
(تَ طَغْ غُ)
غدر کردن. (از منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) (متن اللغه) (معجم الوسیط). این کلمه مصدر دیگر ’ختر’ است، خباثت و فساد طبع: خترت نفسه، خبثت و فسدت نفسه
لغت نامه دهخدا
(خَ)
غدرکننده. فریبنده. (از متن اللغه) (تاج العروس) (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ طَفْ فُ)
رهبری در تاریکی شب کردن و بسوی مقصدی روان شدن. ختع. (از متن اللغه) (تاج المصادر بیهقی) ، هجوم کردن. (از متن اللغه). این مصدر در این معنی با کلمه ’علی’متعدی میشود. منه: ختع علیهم ختوعاً: هجم علیهم، رفتن. روان شدن. در این معنی این مصدر با کلمه ’فی’ می آید، منه: ختع فی الارض ختوعا، ذهب و انطلق فی الارض، فرار کردن. هزیمت کردن، از بین رفتن: ختع السراب ختوعاً، ای ’اضمحل’، سرعت ورزیدن. تعجیل کردن: ختع فلان ختوعاً، ای اسرع، شتر فحل در عقب شتر ماده روان شدن. (از متن اللغه) ، لنگانه گام برداشتن: ختعت الضبع ختوعاً
لغت نامه دهخدا
(خَ)
راهبر دانا در رهبری. (از منتهی الارب) ، فرار کننده. هارب. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
گرگ مکار و حیله باز و فریبنده و گستاخ. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (متن اللغه) (معجم الوسیط) ، حیله گر. مکار. خادع. (متن اللغه) (معجم الوسیط)
لغت نامه دهخدا
(تَ طَرْ رُ)
مصدر دیگر ختم است. رجوع به ختم شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
مهرکرده شده. (غیاث) (آنندراج) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). مهرکرده شده. (ناظم الاطباء) :
همتت پشت دست زد کان را
زر شد از مهر خاتمت مختوم.
انوری (دیوان چ سعید نفیسی ص 226).
و رجوع به ختم شود.
- رحیق مختوم،شراب خالص مهر شده. (تفسیر ابوالفتوح ج 10 ص 242) :
کنار چشمۀ کوثر رسد به روزه گشای
رحیق مختوم از حق به گاه شام و سحر.
سوزنی.
نبود عجب ز دولت شاه ار به نام تو
گردد رحیق مختوم انگور بر وننگ.
سوزنی (دیوان ص 61)
، مقفل و بند کرده شده. (غیاث) (آنندراج) ، به آخر رسانیده وتمام کرده. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). کمال یافته، پیمانۀ صاع. (آنندراج). (ناظم الاطباء). صاع. (اقرب الموارد). در حدیث آمده است که: الوسق ستون مختوماً. ج، مخاتیم. (از اقرب الموارد). یک ششم قفیز معدل. (مفاتیح العلوم) ، قرص مختوم و طین مختوم، از داروهای قدیمی است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
به لغت مردم ماوراءالنهر، خرس. (ناظم الاطباء) (فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خموم
تصویر خموم
گندیدگی بد بویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مختوم
تصویر مختوم
پایان یافته
فرهنگ لغت هوشیار
تمام تر کامل تر. یا بنحو اتم. بنحو اکمل بتمامتر صورتی. یا بوجه اتم. بوجه اکمل بتمامترصورتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حتوم
تصویر حتوم
جمع حتم، بایش ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ختور
تصویر ختور
فریب دهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ختام
تصویر ختام
پایان کار، سرانجام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خشوم
تصویر خشوم
فراخ بینی گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کتوم
تصویر کتوم
راز نگهدار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قتوم
تصویر قتوم
گرد بلند شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خصوم
تصویر خصوم
ریشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تخوم
تصویر تخوم
جمع تخم، مر زنشان ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خیوم
تصویر خیوم
ترسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ختوع
تصویر ختوع
راهبر دانا در رهبری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ختام
تصویر ختام
((خِ))
پایان، آخر، انجام
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خصوم
تصویر خصوم
((خُ))
جمع خصم، دشمنان، پیکارجویان، منازعان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خصوم
تصویر خصوم
((خَ))
دشمن، منازع
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تخوم
تصویر تخوم
((تُ خُ))
حد فاصل میان دو زمین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مختوم
تصویر مختوم
مهر کرده شده، به آخر رسانیده شده
فرهنگ فارسی معین
به پایان رسیده، مختومه، پایان یافته، ختم شده، سربه مهر، مقفل، مهر، مهرشده
فرهنگ واژه مترادف متضاد