ابن زید بن جعونه العنبری. از نسابین بنی العنبر بود او را بنزد ابن عامر در بصره با دغفل بن حنظله معارضتی است بر این صورت دغفل به او گفت ترا از چه وقت باسجاح ام ّ صادر عهد و پیمان بوده است ؟ ختف در جواب گفت مرا با او از زمان گمراه شدن ام حلس (= وی یکی از امهات دغفل بوده است) کاری نیست. دغفل به او گفت ترا بخدا قسم می دهم، آیا بزمان جاهلیت غارت شما بر ما بیشتر بوده است یا غارت ما شما را. ختف گفت بلی غارت از طرف شما بوده ولی شما از آن حمله های خود طرفی نبستید چه بهترین سوار شما و سید شما و پسر سید شما بر ما حمله کرد و ما یکبار او را شکستیم و بار دیگر اسیر کردیم و مره اخری او را کشتیم و در فدائش چارقد مادر او را گرفتیم و نیز یکی از بهترین جنگاوران و نام آوران شما با ما جنگ کرد ما او را لنگ کردیم و از اسب بزیر آوردیم. ابن عامر چون این حدیث شنید گفت از شما خواهانم که ترا بخدا دیگر ادامه ندهید و بس کنید. (البیان و التبیین ج 1 ص 253)
ابن زید بن جَعونَه العنبری. از نسابین بنی العنبر بود او را بنزد ابن عامر در بصره با دغفل بن حَنْظله معارضتی است بر این صورت دغفل به او گفت ترا از چه وقت باسجاح اُم ّ صادر عهد و پیمان بوده است ؟ ختف در جواب گفت مرا با او از زمان گمراه شدن ام حلس (= وی یکی از امهات دغفل بوده است) کاری نیست. دغفل به او گفت ترا بخدا قسم می دهم، آیا بزمان جاهلیت غارت شما بر ما بیشتر بوده است یا غارت ما شما را. ختف گفت بلی غارت از طرف شما بوده ولی شما از آن حمله های خود طرفی نبستید چه بهترین سوار شما و سید شما و پسر سید شما بر ما حمله کرد و ما یکبار او را شکستیم و بار دیگر اسیر کردیم و مره اخری او را کشتیم و در فدائش چارقد مادر او را گرفتیم و نیز یکی از بهترین جنگاوران و نام آوران شما با ما جنگ کرد ما او را لنگ کردیم و از اسب بزیر آوردیم. ابن عامر چون این حدیث شنید گفت از شما خواهانم که ترا بخدا دیگر ادامه ندهید و بس کنید. (البیان و التبیین ج 1 ص 253)
گذاشته شده به طور خود هر چه خواهد کند. (منتهی الارب) (آنندراج). واگذاشته به میل خود و خواهش خود که هر چه خواهد کند ، مغرور و خودبین و از خودراضی. (ناظم الاطباء) ، بناز و نعمت پرورده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ستمکار. (منتهی الارب) (آنندراج)
گذاشته شده به طور خود هر چه خواهد کند. (منتهی الارب) (آنندراج). واگذاشته به میل خود و خواهش خود که هر چه خواهد کند ، مغرور و خودبین و از خودراضی. (ناظم الاطباء) ، بناز و نعمت پرورده. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، ستمکار. (منتهی الارب) (آنندراج)
به نعمت پرورنده. (از منتهی الارب). پرورنده به نعمت. (آنندراج) ، مردی که وی را توانگری و نعمت بی راه می گرداند و بر باد می دهد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
به نعمت پرورنده. (از منتهی الارب). پرورنده به نعمت. (آنندراج) ، مردی که وی را توانگری و نعمت بی راه می گرداند و بر باد می دهد. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
بی راه گردیده از نعمت. (از منتهی الارب). نعمت که بی راه گرداندکسی را. (آنندراج). کسی که از روی خودسری اصرار به نافرمانی می کند. (ناظم الاطباء) ، به نعمت پرورنده. (از منتهی الارب). و رجوع به اتراف شود
بی راه گردیده از نعمت. (از منتهی الارب). نعمت که بی راه گرداندکسی را. (آنندراج). کسی که از روی خودسری اصرار به نافرمانی می کند. (ناظم الاطباء) ، به نعمت پرورنده. (از منتهی الارب). و رجوع به اتراف شود
خدر که در نوشیدن دوا یا زهر پیدا شود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خدر از نوشیدن دوا یا زهر پیدا شود و بر اثر آن به آدمی ضعف و سستی دست دهد. (اقرب الموارد) (متن اللغه)
خَدَر که در نوشیدن دوا یا زهر پیدا شود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خدر از نوشیدن دوا یا زهر پیدا شود و بر اثر آن به آدمی ضعف و سستی دست دهد. (اقرب الموارد) (متن اللغه)
ابن عبدالله بن کبیر بن مالک از بنی همدان و از مردم قحطان، جد اعراب جاهلی است. مسکن آنها در یمن بوده است و نبی علیه السلام به او نامه ای نوشت. (اعلام زرکلی ج 1 ص 282) (آنندراج) (منتهی الارب). و نامۀ مزبور را صاحب عقدالفرید نقل کرده است: هذا کتاب من محمد رسول الله الی مخلاف خارف و اهل جناب الهضب و حقاف الرمل مع وافر هاذی المشعار مالک بن نمط و من اسلم من قومه. ان ّ لهم فراعها و وهاطها و عزازها. ما اقامواالصلاه و آتواالزکاه یأکلون علافها و یرعون عافیها، لنا من دفئهم و صرامهم ماسلموا بالمیثاق و الامانه و لهم من الصدقه الثلب و الناب و الفصیل و الفارض و الکبش الحوری و علیهم الصالغ و القارح. (عقدالفرید ج 1 ص 274- 275)
ابن عبدالله بن کبیر بن مالک از بنی همدان و از مردم قحطان، جد اعراب جاهلی است. مسکن آنها در یمن بوده است و نبی علیه السلام به او نامه ای نوشت. (اعلام زرکلی ج 1 ص 282) (آنندراج) (منتهی الارب). و نامۀ مزبور را صاحب عقدالفرید نقل کرده است: هذا کتاب من محمد رسول الله الی مخلاف خارف و اهل جناب الهضب و حقاف الرمل مع وافر هاذی المشعار مالک بن نمط و من اسلم من قومه. اِن ّ لهم فراعها و وهاطها و عزازها. ما اقامواالصلاه و آتواالزکاه یأکلون علافها و یرعون عافیها، لنا مِن دفئهم و صرامهم ماسلموا بالمیثاق و الامانه و لهم من الصدقه الثلب و الناب و الفصیل و الفارض و الکبش الحوری و علیهم الصالغ و القارح. (عقدالفرید ج 1 ص 274- 275)