جدول جو
جدول جو

معنی ختامه - جستجوی لغت در جدول جو

ختامه
(خِمَ)
موم و لک و غیره که بر آن مهر کنند. (غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خاتمه
تصویر خاتمه
پایان یافتن، قسمت پایانی چیزی
فرهنگ فارسی عمید
(خُ مَ)
قطعه. پاره. تکه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(هَُ مَ)
شکسته و افتادۀ هر چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). شکسته شده از هر چیزی. (از اقرب الموارد) (از معجم متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
با چیزی نبرد کردن به تمامی. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(شَ مَ)
شتیم بن ثعلبه، پدر قبیله ای است در ضبه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شَتْ تا مَ)
مؤنث شتام، رجل شتامه، که بسیار دشنام دهد. (از ذیل اقرب الموارد) ، شیر که ترش روی و عابس باشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شُ مَ)
زشت روی. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
زشت روی گردیدن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) ، زشت رویی همراه با تندخویی. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خُ مَ)
خاکروبه، آنچه پریشان باشد از طعام و به امید ثواب آن را خورند، خاک چاه. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خِ مَ)
پر تباه که در زیر پرها باشد. (منتهی الارب) (از لسان العرب) (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(خُ مَ)
آنچه خائیده خورده شود. (منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خُ مَ)
ابن لیثی بن یعمر. وی صحابی بود (از منتهی الارب). واژه صحابی در زبان عربی از ریشه «صحب» به معنای همراهی آمده و در اصطلاح اسلامی به فردی گفته می شود که پیامبر اسلام را دیده، به او ایمان آورده و در حالت ایمان از دنیا رفته باشد. این افراد پایه گذاران سنت اسلامی بودند و نقش محوری در ثبت، حفظ و انتقال قرآن و حدیث ایفا کردند. صحابه به عنوان الگوهای اخلاقی و دینی شناخته می شوند.
لغت نامه دهخدا
(خِ مَ)
حلقۀ موئین که در بینی شتر کنند ومهار بر وی بندند. ج، خزام، خزامات، خزائم، تسمه ای که بدان نعلین را به روی پا بندند. (از منتهی الارب) (از لسان العرب) (از تاج العروس).
- خزامهالنعل، دوال باریک که میان هر دو شراک باشد. (از منتهی الارب) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
بی باک و گستاخ گردیدن. (از منتهی الارب) (از تاج العروس) (از لسان العرب)
لغت نامه دهخدا
(خِ مِ)
قصبه ای است از دهستان کربال بخش زرقان شهرستان شیراز. واقع در 78هزارگزی جنوب خاوری زرقان کنار راه فرعی شیراز به سهل آباد خیر و نیریز. این ناحیه در جلگه واقع است با آب و هوای معتدل و مالاریایی و دارای 2850 تن سکنۀ فارسی زبان. آب آن از رود خانه کروقنات. محصولاتش: غلات، برنج و میوجات می باشد. اهالی بکشاورزی و کسب و باغبانی گذران می کنند و از صنایع دستی قالی و گیوه می بافند. بدانجا یک دبستان و پاسگاه ژاندارمری وجود دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(حُ مَ)
بقیۀ طعام که بر خوان بماند. (منتهی الارب). آنچه بماند از طعام بر خوان. (مهذب الاسماء). باقی طعام بر خوان. آنچه بیفتد وقت خوردن. (منتهی الارب). نان ریزه
لغت نامه دهخدا
(خَتْ تا نَ)
زن که زنان را ختنه کند. آنکه ختان زنان کند. مبظّره. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
خاموش شدن از درماندگی بسخن یا از بیم. (از منتهی الارب) (متن اللغه) (اقرب الموارد). یقال: خترم الرجل
لغت نامه دهخدا
(تَ رِ ءَ)
گرفتن چیزی را در خفیه. (از منتهی الارب) (ازاقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) (از تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(تِ مَ)
خاتمه. آخر هر چیزی و پایان آن. نتیجه. سرانجام. پایان. ج، خواتم، خواتیم. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(تِ مَ / مِ)
خاتمه. رجوع به خاتمه شود.
آن خاتمۀ کار مرا خاتم دولت
آن فاتحۀ طبع مرا فاتح ابواب.
خاقانی.
به بسطام رفت و منتظر خاتمۀ کار و مآل حال بنشست. (ترجمه تاریخ یمینی ص 370).
- خاتمه پذیر، آنچه پایان پذیرد.
- خاتمه پذیرفتن، پایان یافتن.
- خاتمه پذیری، خاتمه پذیر بودن.
- خاتمه دادن، پایان دادن.
- خاتمه گرفتن، خاتمه یافتن.
، کلمه ای که پایان مطلب را میرساند و نساخ کتب در آخر آن بکار میبرند. خاتمه. انتهی. تمت. والسلام. رجوع به خاتمت شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از خاتمه
تصویر خاتمه
سرانجام، پایان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خامه
تصویر خامه
ابریشم خام، ابریشم نتابیده، چربی روی شیر، نی یا قلم برای نوشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حتامه
تصویر حتامه
ته خوان آن چه از خوراک بر خوان ناخورده بماند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ختاما
تصویر ختاما
بد فرجام فرجام (واژه های فارسی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمامه
تصویر خمامه
خاکروبه، خاک چاه
فرهنگ لغت هوشیار
حلقه مویین که در بینی شتر کنند و مهار بروی بندند، تسمه ای که بدان نعلین را بروی پا بندند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شتامه
تصویر شتامه
زشت رویی بدخویی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ختام
تصویر ختام
پایان کار، سرانجام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاتمه
تصویر خاتمه
((تِ مِ یا مَ))
مؤنث خاتم، پایان، انجام، جمع خواتیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از خاتمه
تصویر خاتمه
پایان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خامه
تصویر خامه
قلم
فرهنگ واژه فارسی سره
آخر، انجام، انقضا، پایان، فرجام، نهایت
متضاد: آغاز
فرهنگ واژه مترادف متضاد
گوساله تازه به دنیا آمده
فرهنگ گویش مازندرانی