جدول جو
جدول جو

معنی خبکال - جستجوی لغت در جدول جو

خبکال
(خَ / خِ)
نشانۀ تیر و تفنگ و امثال آنرا گویندکه مانند سوراخی باشد. (از برهان قاطع) :
چو دیلمان زره پوش شاه ترکانش
بتیر و زوبین بر پیل ساخته خبکال.
عنصری.
، سوراخ. (برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خنکال
تصویر خنکال
نشانه، برای مثال چو دیلمان زره پوش شاه مژگانش / به تیر و زوبین بر پیل ساخته خنکال (عنصری - ۳۳۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خبال
تصویر خبال
فساد، تباهی، نقصان، رنج، دیوانگی
فرهنگ فارسی عمید
(خُ)
شاخه های خرد خشک و برگهای خشک درختی سبز. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
دهی از دهستان هلایجان بخش ایذۀ شهرستان اهواز. سکنۀ آن 175 تن. آب از چشمه. محصول آنجا گندم و جو. شغل اهالی آن زراعت است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خبال
تصویر خبال
فساد، تباهی
فرهنگ لغت هوشیار
بریز
فرهنگ گویش مازندرانی