جدول جو
جدول جو

معنی خنکال

خنکال
نشانه، برای مثال چو دیلمان زره پوش شاه مژگانش / به تیر و زوبین بر پیل ساخته خنکال (عنصری - ۳۳۹)
تصویری از خنکال
تصویر خنکال
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با خنکال

خبکال

خبکال
نشانۀ تیر و تفنگ و امثال آنرا گویندکه مانند سوراخی باشد. (از برهان قاطع) :
چو دیلمان زره پوش شاه ترکانش
بتیر و زوبین بر پیل ساخته خبکال.
عنصری.
، سوراخ. (برهان قاطع)
لغت نامه دهخدا

خشکال

خشکال
شاخه های خرد خشک و برگهای خشک درختی سبز. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا

خنگال

خنگال
سوراخ که نشانۀ تیر باشد. (برهان قاطع). سوراخهای خرد. این کلمه در اردبیل هنوز متداول است. (یادداشت بخط مؤلف). تکوک. فرجه. سوراخ. (از آنندراج) :
چون دیلمان زره پوش شاه و ترکانش
به تیر و زوبین بر پیل ساخته خنگال
درست گویی شیران آهنین چرمند
همی جهانند از پنجه آهنین چنگال.
عسجدی.
، قطعه های خرد. (یادداشت بخط مؤلف) :
حسین آقا می الدرو پدلر
خنگال خنگال دو قریوپدلر.
(یادداشت از مؤلف)
لغت نامه دهخدا

خنکار

خنکار
پادشاه. شاهنشاه. (ناظم الاطباء). خوندگار. خواندگار. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا

انکال

انکال
راندن ودور کردن. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (از آنندراج). دفع کردن. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا

انکال

انکال
جَمعِ واژۀ نِکل. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). قیدها و بندهای سخت یا بندهای آتشین. (آنندراج) : اِن لدینا انکالاً و جحیماً. (قرآن 12/73) ، نزدیک ما در غیب ایشان را بندهاست و آتشی عظیم. (کشف الاسرار ج 10 ص 263) ، گذاشتن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). یقال: انکفوا عن الموضع اذا ترکوه. (منتهی الارب). ترک کردن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا