- خبنیده (خَ بَ دَ / دِ)
خوابانیده. آنکه بخواب رفته. آنچه بخواب شده. مجازاً فروکشته و از بین رفته است. (یادداشت مؤلف)
معنی خبنیده - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
معروف، مشهور، برای مثال ز شیران توران خنیده تویی / جهان جوی و هم رزم دیده تویی (فردوسی۴ - ۴۰۸) ، از این آشناروی تو داستان / خنیده نیامد بر راستان (نظامی۵ - ۷۶۲)
(خُ دَ / دِ)
لغت نامه دهخدا
پسندیده. (ناظم الاطباء) (از برهان قاطع) ، نامور. نامدار. معروف. مشهور در نزد همه کس. (ناظم الاطباء)
(خُ دَ / دِ)
لغت نامه دهخدا
خاکشی که آنرا بزرالخمخم خوانند گرم و تر است و با نبات اگر بخورند بدن را فربه کند. (از برهان قاطع). صاحب انجمن آرای ناصری می گوید: من این معنی را برای خبیده در فرهنگها نیافتم
(خوَ / خَ بَ دَ / دِ)
لغت نامه دهخدا
مخفف خوابانیده. (انجمن آرای ناصری) :
سهی سروش به بالین خوبنیده.
؟ (از انجمن آرای ناصری)
سهی سروش به بالین خوبنیده.
؟ (از انجمن آرای ناصری)
انباشته پر مملو ممتلی، حشو در نهاده، نهان کرده پوشیده مخفی، مدفون دفین در خاک فرو برده، نگار کرده ملون منقش، مغزدار میان پر، سخت فربه با گوشتی سخت پیچیده
جامه یا متاعی دیگر که در آب افتاده وبه آن زیان رسیده باشد، باتجربه، آسیب دیده براثر آب، خیس تر نم کشیده، قرار گرفته در معرض آب دادن
((خَ دِ یا دَ))
فرهنگ فارسی معین
سروده، خوانده شده، دانای در کار سرود، موسیقی دان، صدا و آوازی که در میان دو کوه و گنبد و مانند آن پیچد
