جدول جو
جدول جو

معنی خبع - جستجوی لغت در جدول جو

خبع
(تَ)
مقیم گردیدن در جای. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). در محلی اقامت کردن. در مکانی جای برای اقامت گرفتن. (متن اللغه) (معجم الوسیط) (اقرب الموارد) (تاج العروس). در آمدن در جای. (از منتهی الارب) (متن اللغه) (ناظم الاطباء) ، دم گرفتن کودک را از گریستن. (از منتهی الارب) ، پنهان کردن. (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (متن اللغه) (معجم الوسیط) (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
خبع
پنهان کردن، بریدن گریه
تصویری از خبع
تصویر خبع
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خبس
تصویر خبس
به مشت گرفتن، ستم کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبز
تصویر خبز
نان خورانیدن، نان دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبر
تصویر خبر
عالم، مطلع، واقف، دانا، خبردار، آگاهی، حدیث، اخبار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبدع
تصویر خبدع
وزغ درختی از جانوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبج
تصویر خبج
چوب زدن، تیز دادن، گاییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبث
تصویر خبث
آمیزش حرام، لواط پلیدی، نجاست پلیدی، نجاست
فرهنگ لغت هوشیار
پوشیدگی، نهاناندن نهان کردن، باران، گیاه خرگاه تاژ پشمی، نیام جو نیام گندم، خانه، خانه ماه
فرهنگ لغت هوشیار
اسپ خیز، توسنی جامه پاره برداشتن اسب هر دو دست و پای راست را با هم و هر دو دست و پای چپ را با هم گاه برین دست و گاه بر آن دست ایستادن اسب، تیز رفتن، نوعی دویدن پویه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرع
تصویر خرع
شکافتن، خراعه ضعیف و سست گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خضع
تصویر خضع
راضی گردیدن بخواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خسع
تصویر خسع
دور کردن از کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلع
تصویر خلع
طلاق دادن از طرف زن و بخشیدن کابین خود برگ آوردن، عزل کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمع
تصویر خمع
تنگان، دزد، گرگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خنع
تصویر خنع
فجور کردن و متهم گردیدن فروتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبش
تصویر خبش
جمع کردن، بگیرآوردن
فرهنگ لغت هوشیار
لغزش، کژ روی، ندانمکاری در تازی با آرش های دیگری به کار می رود بیراه رفتن کژ رفتن، بدون آگاهی و بصیرت در امری تصرف کردن، سهو کردن اشتباه کردن، کژ روی کج روی، سهو اشتباه: (خبط ایشان در غالب امور واضح و آشکاراست)، شوریدگی پریشانی آشفتگی: خبط دماغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبص
تصویر خبص
آمیختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خدع
تصویر خدع
اژدهای حیله گری و مکاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بخع
تصویر بخع
خود کشی، چاه کندن، چیرگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربع
تصویر ربع
انتظار کشیدن چهار یک چیزی، یک چهارم، ربع دانگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبع
تصویر سبع
جزئی از هفت، یک هفتم از چیزی حیوان درنده، دد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبق
تصویر خبق
آواز، تارا گیاهی دریایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خذع
تصویر خذع
ریزه کردن، بریدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبی
تصویر خبی
پنهان کرده، پنهانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبه
تصویر خبه
خاکشیر خرگوشک شفترک، پسته زمین گود، پاره پازه ای از جامه خفه
فرهنگ لغت هوشیار
کناره دوزی، پس انداز خوراک پیچیدن کنار جامه و غیره و دوختن آن، پنهان کردن و نهادن طعام برای روز سختی، اسقاط حرف دوم ساکن از رکن چون از (مستفعلن) سین بیندازند مستفعلن بماند مفاعلن بجای آن نهند و از فاعلاتن فعلاتن سازند
فرهنگ لغت هوشیار
فاسد گردانیدن، تباه نمودن، خراب کردن، زایل شدن عقل بر اثر غصه و حزن مجنون، دیوانه، سخت و تنگ مجنون، دیوانه، سخت و تنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبک
تصویر خبک
فشردن گلو، خفه کردن فشردگی گلو خفگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تبع
تصویر تبع
پیروی کردن، تبعیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبع
تصویر سبع
دد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ربع
تصویر ربع
چهارک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از طبع
تصویر طبع
سرشت، منش، چاپ
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از خبر
تصویر خبر
آگهی، تازه، پیام، رسیده، نوداد
فرهنگ واژه فارسی سره