جدول جو
جدول جو

معنی خبزارزی - جستجوی لغت در جدول جو

خبزارزی
(خُ زَ اَ رُ ی ی)
نصر بن احمد بن نصر بن مأمون بصری مکنی به ابوالقاسم و معروف به خبزارزی شاعر امی عرب و صاحب آوازه بزمان حیات خود بود. او در بصره دکان نان برنج پزی داشت و غزل نیکو می سرود و خلق زیاد بدکانش می آمدند و شعرش می شنودند و بحال او شگفتی می کردند. ابن لنکلک شاعر نیز برای شنیدن شعر وی به دکان او می آمد و سرانجام دیوانی برای او جمعآوری کرد: خبزارزی مدتی ببغداد سکنی گزید و اخبار ظریف و زیادی از او مروی است. رجوع به اعلام زرکلی ج 3 ذیل نصر بن احمد بن نصر شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از خبازی
تصویر خبازی
پنیرک، گیاهی با برگ های پهن و چین خورده که همیشه رو به آفتاب دارد و با گردش آفتاب می گردد، ورتاج، توله، نخیلک، نان کلاغ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خبازی
تصویر خبازی
نانوایی، نان پزی، شغل و عمل خباز
فرهنگ فارسی عمید
(خُ زَ رُ ی ی)
نام دیگر خبزارزی شاعر بصری است. رجوع به خبزارزی شود:
بشعر خبزرزی بر بخور قدح سه چهار
که دوست داری تو شعرهای خبزرزی.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(مُ رِ)
عمل ’مبارز’. جنگجویی: دیگری گفت سبکتکین به مبارزی و مروت و سخاوت...از همه مقدم تر است. (سیاست نامه، از فرهنگ فارسی ایضاً). و سپاهسالاری بود که به مبارزی او را با هزار مرد برابر نهاده بودند. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 102)
لغت نامه دهخدا
(خِ)
خاویار. (از دزی ج 1 ص 350)
لغت نامه دهخدا
تصویری از خبیاری
تصویر خبیاری
تازی گشته خاویار تخم ماهی مروارید سیاه
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده نستوهی جنگاوری عمل مبارز جنگجویی: دیگری گفت: سبکتگین بمبارزی و مروت و سخاوت... از همه مقدم تر است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبازی
تصویر خبازی
نان پزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزازی
تصویر بزازی
پارچه فروشی بذیونی عمل و شغل بزاز، دکان و مغازه بزاز پارچه فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزازی
تصویر بزازی
پارچه فروشی، دکان پارچه فروشی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از ابزاری
تصویر ابزاری
آلتن، آلی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ابزاری
تصویر ابزاری
أداةٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از ابزاری
تصویر ابزاری
Instrumental
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از ابزاری
تصویر ابزاری
instrumental
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از ابزاری
تصویر ابزاری
instrumental
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از ابزاری
تصویر ابزاری
যন্ত্রাংশ
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از ابزاری
تصویر ابزاری
инструментальный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از ابزاری
تصویر ابزاری
instrumental
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از ابزاری
تصویر ابزاری
інструментальний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از ابزاری
تصویر ابزاری
instrumentalny
دیکشنری فارسی به لهستانی
ابزاری
دیکشنری اردو به فارسی
تصویری از ابزاری
تصویر ابزاری
ابزاری
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از ابزاری
تصویر ابزاری
ya kimsingi
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از ابزاری
تصویر ابزاری
strumentale
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از ابزاری
تصویر ابزاری
enstrümantal
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از ابزاری
تصویر ابزاری
악기의
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از ابزاری
تصویر ابزاری
楽器の
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از ابزاری
تصویر ابزاری
אינסטרומנטלי
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از ابزاری
تصویر ابزاری
यांत्रिक
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از ابزاری
تصویر ابزاری
工具的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از ابزاری
تصویر ابزاری
เครื่องดนตรี
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از ابزاری
تصویر ابزاری
instrumentaal
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از ابزاری
تصویر ابزاری
instrumental
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از ابزاری
تصویر ابزاری
instrumental
دیکشنری فارسی به اندونزیایی