جدول جو
جدول جو

معنی خبازیات - جستجوی لغت در جدول جو

خبازیات
(خُبْ با زی یا)
در گیاه شناسی به شاخه ای از گیاهان اطلاق میشود که ’خبازی’، ’خطمی’ و ’پنبه’ از این شاخه است. (از معجم الوسیط)
لغت نامه دهخدا
خبازیات
پنیرکیان
تصویری از خبازیات
تصویر خبازیات
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بازیار
تصویر بازیار
(پسرانه)
بازدارنده، داور مسابقه پرش (نگارش کردی: بازیار)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بازیان
تصویر بازیان
(پسرانه)
مکان روباز، مکانی نزدیک سلیمانیه محل یکی از جنگهای شیخ محمود حفید با انگلستان (نگارش کردی:بازیان)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بازیافت
تصویر بازیافت
به دست آوردن دوبارۀ مواد قابل مصرف از مواد استفاده شده، یافتن دوبارۀ چیزی، دریافت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از رباعیات
تصویر رباعیات
رباعی، آنچه از چهار جزء تشکیل شده باشد، چهارتایی، در علوم ادبی شعری متشکل از چهار مصراع که مصراع اول و دوم و چهارم آن هم قافیه و بر وزن «لا حول و لا قوه الا بالله» باشد و ممکن است مصراع سوم آن نیز با دیگر مصراع ها هم قافیه باشد
فرهنگ فارسی عمید
(خِ فی یا)
ده کوچکی است از دهستان بخش هندیجان شهرستان خرمشهر واقع در 43 هزارگزی شمال باختری هندیجان و یک هزارگزی جنوب راه اتومبیل رو بندر معشور به گچساران. دارای 135 نفر سکنه. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(حُ رَ)
جمع واژۀ حباری ̍
لغت نامه دهخدا
(حَ)
جمع واژۀ حبلی ̍. زنان آبستن
لغت نامه دهخدا
(خَرْ را)
نام فرقه ای است از صوفیان بر طریقت ابوسعید خراز. نام دیگر این فرقه، خرازیه است. (کشف المحجوب هجویری)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
جمع واژۀ رباعیه، بمعنی چهار دندان که میان دندان ثنایا و انیاب باشد. (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از منتخب اللغات) (از غیاث اللغات). چهار دندان که از پس ثنایا بود. (مهذب الاسماء) ، جمع واژۀ رباعیه، بمعنی حیوانی که دندانهای رباعی را افکنده باشد. (از متن اللغه) ، جمع واژۀ رباع. (منتهی الارب). رجوع به مفردهای کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(رُ عی یا)
شعرهای دوبیتی. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ رباعی. رجوع به رباعی شود
لغت نامه دهخدا
(لَ فَ)
پیدا کردن. به دست آوردن: من در اثنای آن گیرودار و در ضمن آن پیکار و کارزار (در) اندیشۀبازیافت آن جوان میبودم. (مقامات حمیدی)، مار افسانه ای که نگاه آن آدمی را میکشت و گمان میکردند که اگر در آیینه بنگرد خود را نیز میکشد. و رجوع به باسیلیقون شود
لغت نامه دهخدا
(زُ نَ)
جمع زبانی بمعنی شاخ کژدم و ستاره ای که از منازل قمر است. در لسان العرب آمده: ابوزید گوید: ستاره (منزل شانزده ماه) را زبانی و زبانیان و زبانیات گویند و نیز گویند زبانی العقرب و زبانیا العقرب و زبانیات (یعنی برای زبانی بهر دو معنی تثنیه و جمع بکار برند). رجوع به کتاب جمهره ج 1 ص 283 و ’زبانی’ شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از باقیات
تصویر باقیات
بازمانده ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازیاب
تصویر بازیاب
برزگر و زارع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خاصیات
تصویر خاصیات
طبیعت خوی. سجیه خاصه، فایده اثر، جمع خصائص (خصایص) خاصیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خبقیات
تصویر خبقیات
تارایان زبانزد گیاهشناسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرزیات
تصویر خرزیات
گلسنگ ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمانیات
تصویر خمانیات
بداغیان گل دنبه ای ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خلافیات
تصویر خلافیات
بیدی ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرافیات
تصویر خرافیات
گربه ماهیان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع خطابیه، راستنودها، جمع خطابیه. اموری که با برهان خواسته نشوند بلکه مجرد ظن و گمان در آنها کافی باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خطافیات
تصویر خطافیات
پرستوکان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خفاشیات
تصویر خفاشیات
شواکیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حباریات
تصویر حباریات
از پارسی: هوبرگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سباعیات
تصویر سباعیات
جمع سباعیه، هفت پاره ها مونث سباعی جمع سباعیات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زبابیات
تصویر زبابیات
موش کوریان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زبادیات
تصویر زبادیات
گربه دشتیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رباعیات
تصویر رباعیات
چهار دندان انسان بین دندانهای ثنایا و انیاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ذبابیات
تصویر ذبابیات
مگسوارگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بازیافت
تصویر بازیافت
دوباره بدست آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رباعیات
تصویر رباعیات
((رُ یّ))
جمع رباعیه (رباعی)، اشعار چهار مصراعی، دندان های اربعه انسان بین ثنایا و انیاب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بازیافت
تصویر بازیافت
آن چه که بی زحمت و رنج به دست آید، به دست آوردن مواد قابل استفاده از موادی که قبلاً مصرف شده اند، پیدا کردن و به دست آوردن آن چه گم شده است
فرهنگ فارسی معین
حاصل، یافته، استحصال
فرهنگ واژه مترادف متضاد